برای چه کسی مینویسم؟
همیشه وبلاگ برام رسانه جذابی بوده. چه به عنوان مخاطب چه تولیدکننده.
اینکه اکثراً هم خلوت هستن و شاید یکجور حالت مونولوگی دارن، برام جالبه.
سالها بعد مثلاً میای یک وبلاگی رو کشف میکنی که مدتهاست متروکه شده.
اینا همه جذابه. ولی من این چند وقته با خودم صادقتر شدم.
فهمیدم خیلی از دوستام فقط شعار دوستی میدادن و دوست نبودن. حداقل برای من دوست نبودن؛ برای افراد دیگهای قطعاً اِند دوستی بودن!
فهمیدم که باید بعضی انرژیهای منفی رو نترسم از زندگیم پاک کنم. حتی اگه نزدیکترین اعضای خانوادهام هستن.
همهٔ این برداشتهای جدید رو فکر میکنم به خاطر این پیدا کردم که خامگیاهخواری و میوهخواری کردم و روزهٔ غذاهای پخته رو گرفتم. باعث شد خیلی چیزا برام روشنتر بشه.
دیگه صاف و سادهترم با خودم. به نظرم نباید تو گرداب نوشتن و برای خود قصههای شعاری ساختن افتاد.
در گرداب انشایی زندگی کردن... رادیویی زندگی کردن...
خود وبلاگنویسی نباید بشه یک حجاب دیگه. یک محل دیگه برای توجیه و گولزدن خودمون و دیگران.
فهمیدم فعالیت زیادم بیشتر تقلیدی بود از دیگران. باید خودجوش باشه.
این دفعه شاید دیر به دیرتر آپدیت کنم. شایدم دوباره هر روز. معلوم نیست.
ولی یه چیز مشخصه. نمینویسم که خودمو گول بزنم. یا برای دیگران توضیح بدم چه کار میکنم. که بخوام کنجکاوی سرککشان و فضولانی که سرشون تو زندگی هر کسی هست به جای اینکه بپردازن به حل اساسی و عمیق مشکلات شخصی خودشون، همهاش نگاه میکنن این و اون چی میگن و چی کار میکنن.
با این آدما دیگه کاری ندارم. و توجیهی هم لازم نیست بکنم. به قول مهران مدیری: به محض اینکه شروع به توضیحدادن خودت بکنی، باخت تو شروع میشه.
من زندگی میکنم. حالا بعضی وقتا برای سرگرمی یه چند خطی هم توی وبلاگم مینویسم. برای اینکه ممکنه تجربههام به درد کسی بخوره. ولی نه به خاطر اینکه لازم میبینم خودمو توضیح بدم. به نظرم خیلی از فعالیتهام اخیراً این شکلی بود.