شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۸:۵۷۰۹
مرداد

منبع الهامات؟

این الهامات،

مال من نیست.

نه نباید خودم را گول بزنم.

متعلق به من نیست.

از هوا اومده.

تجربهٔ نسل‌هاست.

و آدما.

روح‌های سرگردان.

من فقط یک مدیوم برای دریافت آن‌هام.

یک رسانه.

یک اتصال.

یه نفر یه جایی ممکنه داره این رویاها و الهام‌ها و افکار رو ارسال می‌کنه.

من فقط از بخت روزگار در نقطهٔ تیررس ارسال‌هاش قرار گرفتم و فرکانس‌شو دریافت می‌کنم.

همین و بس.

یک‌خط‌فکر
حقوق حیوانات

حقوق زنان و حیوانات

۲۰:۲۰۰۶
مرداد

حقوق زنان بر حیوانات ارجعیت ندارد. به‌همان اندازه که حقوق سیاه‌پوستان بر حقوق زنان اولویت ندارد. حقوق هم‌جنس‌گرایان مهم‌تر از حقوق اقلیت‌های مذهبی نیست. حقوق کودکان واجب‌تر از حقوق سیاه‌پوستان نیست.

اصلاً به اولویت‌بندی در رعایت حقوق اولیهٔ موجودات هوشیار اعتقادی ندارم. اگر موجودی هوشیار است، مهم نیست که انسان باشد، یا گونه‌ای دیگر؛ باید حقوقش به‌رسمیت شناخته شود.

به‌عقیده یکی از کارشناسان این موضوع، تنها حقی که لازم است به حیوانات غیرانسان تعلق گیرد، حق «برده» و «دارایی» دیگران نبودن است. یک حق منفی و متمرکز روی «نبود» یک وضعیت...

اگر همین یک حق را به آن‌ها بدهیم، چونان که معتقدیم باید به تمامی انسان‌ها بدهیم، خودبه‌خود متعهد به کنارگذاشتن‌ ۹۹٪ استفاده‌هایمان از آن‌ها (برای غذا و پوشاک و ...) می‌شویم...

خلاصه اگر بیشتر از این به این دختر فشار نیاوردم و گفتم: نمی‌خواهم تو را عصبانی کنم با اشارهٔ بیشتر به این موضوع؛ دلیلش این نیست که حقوق او را برتر می‌دانم... خیر! دلیلش این است که او زنی هست که در زندگی روزمره من هست و باید با او مراوده داشته باشم. از او خوشم می‌آید پس می‌خواهم رعایت حالش را بکنم. چون خودم هم زمانی در موضع و موقعیت او بودم، می‌توانم درک کنم که پذیرفتن یا حتی روبه‌روشدن با این مسئله برایش دشوار است.

به او فرصت بیشتری می‌دهم تا بتواند حقیقت را پیدا کند... شاید اگر ببینم همچنان نظرش درمورد حیوانات تغییر نکرده است، به این پی ببرم که باید نسبت به بعضی وجوه اخلاقی شخصیت‌اش شک کنم... ولی این به این مفهوم نیست که او نمی‌تواند در تمامی سایر بخش‌های زندگی‌اش، دست‌کم حقوق اکثریت انسان‌ها را رعایت کند و به‌شدت نسبت به آن‌ها مهربان و اخلاقی باشد.

شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...