شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

لواشک شکلاتی

اگه بخواین به بدمزه‌ترین خوردنی که در عمرتون چشیدین، فکر کنین، چه غذاهایی، چه طعم‌هایی به ذهن‌تون خطور می‌کنه؟ بدترین، منزجرکننده‌ترین غذایی که حتی ممکنه حالتون رو هم بد کرده باشه چی بوده؟ جواب من این اواخر خیلی ساده است: لواشک شکلاتی!

حدود دو هفته پیش، یک بسته از این لواشک‌هایی که در سایز شکلات بسته‌بندی می‌کنن، خریده بودم. انتظار نداشتم شکلات تحویل بگیرم، قبلاً این لواشک‌های جیبی رو مامانم از مشهد آورده بود و طعم‌شونو پسندیده بودم و مدت‌ها تو فکر تهیهٔ تعداد بیشتری ازشون بودم. یک بسته از این بسته‌هایی که توش یه خروار شکلات می‌ریزن! درشو باز کردم که بریزمش تو یه ظرف بزرگ‌تر، که اتفاقاً توی اون ظرف با یک سری شکلات‌های صرفاً شکلات هم‌جوار می‌شدن!

بسته رو که خالی کردم، افتادن‌شو دیدم؛ تفاوت‌ش با سایر لواشک‌ها توجهتو به خودش جلب می‌کرد. این یکی به کل با بقیه متفاوت بود؛ اندازه‌اش بزرگ‌تر بود، رنگش برخلاف اونای دیگه که زرد بودن قرمز بود، و عکسی که روش بود و شکل بسته‌اش فرق داشت. آقا ما رو میگی؟ به هوای اینکه این لابد جایزه‌شه، یه چیز فوق‌العاده‌تری از بقیه است که انقدر تافتهٔ جدابافته‌اش کردن، با هزار ذوق و شوق اونو باز کردیم.

بازش که کردم، خبر نداشتم چه سرنوشتی در انتظارمه. چیزی که توش بود رو درآوردم، گذاشتم تو دهنم... گاز اولو که زدم... چشم‌تون روز بد نبینه... من نمی‌دونم کدوم شیرپاک‌خورده‌ای تو این شرکت لواشک‌سازی اولین بار این ایده رو مطرح کرد؟ و کدوم مسئول انقدر نادون بود که نه‌تنها درمورد ادامهٔ همکاری با این فرد تردید نکرد، بلکه رسماً اجازه داد کارخونه‌اش به ننگ تولید چنین محصول خنده‌داری آغشته بشه؟

می‌دونید منظورشون چی بود دیگه؟ پیام پشت این کار؟ ما عادت داریم لواشک‌ها رو در سایزهای بزرگ‌تر و کشیده‌تری ببینیم؛ یا به صورت خیلی شفاف در سایزهای بزرگ از دم‌در سوپرمارکت‌های بین‌راهی آویزون‌شده دیدیم‌شون؛ یا اگه خیلی باکلاس بودن، تو بسته‌های غیرشفاف کوچک‌تر با عکس‌های آلبالو و انار و خلاصه هر میوه‌ای که در تولید اون لواشک نقش کلیدی رو ایفا می‌کرده... معمولاً در سایزی که این لواشک‌های جدید دارن، عادت به دیدن شکلات داریم؛ معمولاً فقط شکلات‌ها این‌حد کوچک هستن که تو «جیب جا می‌شن»...! این دوستان ایده‌پرداز لواشکی ما هم احتمالاً قصد داشتن این لینک بین شکلات و لواشک رو برای ما تداعی کنن...

ولی اصلاً کار خوبی نکردن... بعضی چیزها واقعاً با همدیگه میکس نمی‌تونن بشن... طعم این لواشکی که دورش یک لایه از کاکائو چیده شده و مثل ساندویچ اونو تحت احاطهٔ خودش درآورده بود، تا مدت‌ها از خاطرم نمی‌ره... شاید این نکته‌ٔ خوبی باشه، به‌هرحال من تا آخر عمرم این برند رو با این طعم مزخرفی که بهم هدیه داد به خاطر می‌سپرم... حالا شما بگید، آیا چیزی به اسم تبلیغ منفی وجود داره؟

۹۶/۰۷/۱۸

نظرات  (۱)

۱۷ تیر ۹۸ نوشین
نظر شخصی شماست. به نظر من بسیار منحصر به فرد و ابتکاریه. 
منحصر به فرد و ابتکاری هست، ولی آیا طعمش خوبه؟ آیا این دو چیز با هم می‌خونن؟ شما امتحانش کردین خودتون؟ و دوست داشتین؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...