شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۱ مطلب با موضوع «تکنولوژی» ثبت شده است

تکنولوژی

بدی فایل‌های دیجیتال

۱۶:۲۲۳۱
خرداد

بدی فایل‌های دیجیتال امروزی اینه که از کار افتاده و worn-out نمی‌شن.

هر چند صد بار تکرارشون کنی، دوباره بازشون کنی، فرقی نداره.

یک فایل صوتی رو، یک کتاب الکترونیکی رو، یک فیلم رو... هر چقدر دوباره مرور کنی، پرش پیدا نمی‌کنه، خاک نمی‌گیره، خش نمیفته.

به‌نظرم خاک‌نگرفتن فایل‌های دیجیتال یک بدبختی‌یه.

شاید بعدها نرم‌افزاری بیاد برای اینکه به‌صورت مصنوعی بتونه چنین تأثیری رو در فایل‌ها اضافه کنه. و با یک دکمه هم قابل حذف‌شدن باشه!

نمی‌خوام یک انقلاب جدید شروع کنم، برای همچین چیزی!

کلی ساپورتر جمع کنم، و این نرم‌افزار رو در کیک‌استارتر crowd-funding کنیم!

فقط به نظرم رسید این موضوع چیزی هست که باید راجع‌بهش فکر کنم...

اینکه تفاوت وجود داره بین حسی که از ورق‌زدن یک کتاب به آدم دست می‌ده، و حسی که از اسکرول‌کردن یک فایل PDF.

حسی که از مرور یک فیلم VHS دست می‌داد، و جلو و عقب‌کردنش که کلی زمان می‌برد، با حسی که از یک فایل MP4 یا MKV می‌گیریم...

نه بحثم بازگشت به عقب و نوستالژی بازی‌یه، نه هر چیز بیخود و بیهودهٔ دیگه. صرفاً هدفم اینه که به هوش باشیم... بدونیم چی به‌دست میاریم با تکنولوژی، و در عین‌حال حواس‌مون هم باشه که چه چیزایی رو هم از دست می‌دیم... و آیا لزوماً چیزهایی که از دست دادیم، خوبه که از دست‌شون دادیم؟ یا یک مزایایی هم در همون چیزهای مضر (مثل خاک‌گرفتن و خش‌افتادن) بود...

بزرگترین مزیت‌اش چی بود؟

برای کسانی که یک‌بار مصرف‌‌کننده هستند، به‌نظر هیچ. ولی برای افرادی مثل من که شدیداً اهل بازگشت دوباره و سه‌باره و چندده‌باره به چیزهاست، در جستجوی عمق و معناها و برداشت‌های جدید، قضیه متفاوته.

اینکه می‌فهمیدیم... اینکه هر بار رجوع دوباره، یک اثری باقی می‌ذاشت. این اثر، مهم بود دیگه...

به‌نظرم مهمه...

اینکه بدونی مثلاً ۵۰ بار یه نوار صوتی رو گوش کردی، یک تفاوتی، تغییری در نوار ایجاد بشه، نه اینکه انگار نه انگار!

می‌دونید چیه اصلا؟

دیجیتال یک‌جورایی بی‌تفاوتی رو تئوریزه می‌کنه. بهمون یاد می‌ده چطور خنثی و بی‌تفاوت باشیم...

این اصلاً درس قشنگی نیست.

بله پیشرفت تکنولوژی هر چقدر جلوتر می‌ریم، مزایای زیادی برامون فراهم می‌کنه و خود من روزمره دارم از این مزایا استفاده می‌کنم و خیلی هم خوشحال و قدردان‌اش هستم...

ولی این ضعف‌هاش رو هم باید بگیم... و یک فکری برای پُرکردن اون جاهای خالی بکنیم... بد می‌گم؟

دیگه چه مزایایی به ذهن‌تون می‌رسه که با پیشرفت تکنولوژی از دست دادیم؟

شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...