شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۷ مطلب با موضوع «جامعه» ثبت شده است

یک‌خط‌فکر
جامعه
قرار ۳۱ روزه

۱۶

امروز که در دست تواَم مرحمتی کن...

۱۲:۵۰۲۶
تیر

ما نیاز داریم یک تمرین تخیل انجام بدیم؛ همه‌مون همین حالا که افراد زنده هستند یک لحظه در ذهن‌مون تخیل کنیم مُردن؛ و بعد اون کسانی رو که تصور می‌کنیم، حالا که مُردن، اون‌قدر نسبت بهشون مهربون هستیم که عکس‌شونو روی جلدمون می‌زنیم و براشون یادبود می‌گیریم و محل به نام‌شون می‌زنیم رو همین امروز دریابیم. به قول محمدرضا شعبانعلی، یادهست بگیریم به جای اینکه یادبود برگزار کنیم.

تمام کسانی که برای فوت مریم میرزاخانی ناراحت شدن، خیلی قشنگ‌تر می‌شد که اون روزی که زنده بود درمورد یکی از کاراش که تو زندگی اونا تأثیر مثبت گذاشته پست بذارن و ازش یادهست کنن. مریم میرزاخانی چه کار کرد که زندگی بندهٔ نوعی نه، بندهٔ کاملاً خاص رو، به‌نحوی غنی‌تر کرد...؟ (به قول مارشال روزنبرگ...)

۱۲:۰۰۱۷
تیر

حقوق زنان؟ پس حقوق مردان چی؟

۷

من قبلاً به عنوان یک مرد (پسر) خودم رو طرفدار حقوق زنان (دختران) می‌دونستم و حتی افتخار می‌کردم به این‌که، با این‌که اونا هم‌جنس خودم نیستن، من طرفدارشونم و وقتی از طرف هم‌جنس‌های خودم مورد ظلم یا بدی قرار می‌گیرن، از حقوق‌شون دفاع می‌کنم.

خب البته باور اشتباهی نبود، و بایدم دفاع کرد و هنوزم از این قضیه پامو عقب نکشیدم. ولی تصمیم گرفتم که دیگه به اون محکمی هم «فمینیسم‌»بازی درنیارم!

جامعه

ترقه‌بازی در تهران؛ واتحاد‌حاصل‌از‌آن

۲۲:۳۸۱۹
خرداد

۱ـ اتفاقی که در تهران افتاد، چه درس‌هایی داشت؟ از واکنش‌های مضحک و خنده‌دار، که طبق معمول زیاد بود شروع کنیم. من دیگه عادت کردم که گوشم رو نسبت به این‌گونه پدیده‌ها ببندم؛ اینجوری سردردش کمتره. یکی از مطالب مضحک، عدم درکی بود که از نحوهٔ پوشش صداوسیما اتفاق افتاد. از اونجایی که «خوابیده رو می‌شه بیدار کرد، ولی خودبه‌خواب‌زده رو نه»، دیگه یاد گرفتم با چنین اشخاصی خیلی بحث نکنم، چون مثل «آب در هاون کوبیدن»ـه؛ «نرود میخ آهنین بر سنگ»! از اونجایی که من حوصله‌شو نداشتم، یک دوست متممی باتجربه‌تر و باسوادتر از من، این مطلب (کلیک) رو در جواب اون افراد نوشت.

جامعه

دوباره «روحانی»

پست خلوت بعد انتخاباتی

۱۷:۱۵۳۱
ارديبهشت

۱ـ از صفحهٔ میلاد دخانچی:

چرا اصولگرایان پیروز نمی‌شوند؟ چون فرزندان دو مرد در خانه نمی‌خواهند.

قبلا گفته بودیم: «استیت» مرد است و «گاورمنت» زن. «حاکمیت» مرد است و «دولت» زن. فراهم‌کردن سقف و آذوقه به عهدهٔ مرد است و اداره و تربیت، امری زنانه. اصولاً عمودی‌ها مردانه‌اند و افقی‌ها زنانه. مردانگی تصلّب است و اقتدار و حفظ وضع موجود و قاطعیت. زنانگی نسبیت است و سیّالیت و خَلق و البته طغیان. مرد و زن برابر نیستند. آنها دو انرژی متعارض و در عین حال مکمل‌اند. فقدان پدر، آنارشی‌ست و فقدان مادر استبداد.

جامعه

۱ روز تا «انتخاب ۱۲»

پست شلوغ شب انتخاباتی

۱۹:۳۶۲۸
ارديبهشت

۱ـ به این می‌گن یک پست دم انتخاباتی. از این پست‌ها که از چندین روز قبل انتخابات شروع می‌شه و معمولاً می‌خواد این‌جور نقش بازی کنه که فلسفهٔ عمیقی پشت‌شه؛ و حالا غیرمستقیم یا مستقیم، موضع نویسنده رو درمورد انتخابات بیان می‌کنه. و معمولاً هیچ تأثیر خاصی هم روی «رأی» خواننده نمی‌ذاره!

جامعه

۳ روز تا «انتخاب ۱۲»

انصراف قهرمانانه

۰۵:۲۹۲۶
ارديبهشت

۱ـ دیروز محمدباقر قالیباف در بیانیه‌ای اعلام کرد به نفع ابراهیم رئیسی کنار می‌کشه. به نظرم این حرکت، حرکت خوبی بود. آقای قالیباف ثابت کرده برای دفاع از آرمان خودش، دست به اقدام‌های سخت می‌زنه. و این درسی بود که خوشبختانه اصول‌گرایان از انتخابات ۹۲ یاد گرفتن؛ شاید اگر ائتلاف عارف و روحانی نبود، روحانی امروز رئیس‌جمهور یازدهم نبود.

تجربیات شخصی
روح و روان
هارمونی
جامعه

به‌بهانهٔ مناظرات ریاست‌جمهوری

زندانی باور

۰۹:۰۴۲۴
ارديبهشت

خُب، مناظره‌ها رو دیدیم. هنوز هم تحلیل‌ها و نظرات افراد مختلف درمورد این ۳ برنامه رو در کوچه و خیابان و رسانه‌های مختلف دنبال می‌کنیم. البته مستند کاندیداها مهمه، گفتگوی ویژهٔ خبری اطلاعاتی به آدم می‌ده، امّا چرا در نهایت این میدان مناظره است که از هر میدان دیگری مهم‌تره و تعیین‌کننده‌تر؟

شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...