شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

انصراف قهرمانانه

۳ روز تا «انتخاب ۱۲»

۱ـ دیروز محمدباقر قالیباف در بیانیه‌ای اعلام کرد به نفع ابراهیم رئیسی کنار می‌کشه. به نظرم این حرکت، حرکت خوبی بود. آقای قالیباف ثابت کرده برای دفاع از آرمان خودش، دست به اقدام‌های سخت می‌زنه. و این درسی بود که خوشبختانه اصول‌گرایان از انتخابات ۹۲ یاد گرفتن؛ شاید اگر ائتلاف عارف و روحانی نبود، روحانی امروز رئیس‌جمهور یازدهم نبود.

۲ـ درمورد ائتلاف، من معتقدم در جامعه‌ای که احزاب‌مون اون اتحاد و انسجام لازم رو ندارن که مناظرات و انتخابات درون‌حزبی برگزار کنن و در نهایت با یک کاندیدا بیان توی میدان اصلی، این حرکت می‌تونه خیلی مفید باشه. چون به نظر من، انتخابات در تمام جوامع باید بین ۲ گزینه انجام بگیره. بیشتر از ۲ گزینه معمولاً جواب نمی‌ده و در عمل چه انتخابات به دور دوم کشیده بشه، چه در همین دور تکلیف‌اش مشخص بشه، می‌بینیم که در نهایت آرای اصلی بین ۲ کاندیدا تقسیم شدن. بارها این رو دیدیم.

۳ـ همهٔ ما می‌دونیم که تمام تفکرات و عقاید رو می‌شه در یکی از این ۲ دسته جا کرد. بله، در جزئیات ممکنه تفاوت‌هایی بین نظرات رئیسی و قالیباف، یا دولت قالیباف و میرسلیم وجود داشته باشه، ولی در کلیت، هر ۳ از یک موضع دارن وارد می‌شن و اون تغییر وضع موجوده.

۴ـ در اون سوی گود، جهانگیری و روحانی و هاشمی‌طبا رو داریم که هر ۳ طرفدار وضع موجود و ادامهٔ دولت فعلی هستن. هر ۳ می‌گن توانایی دولت محدوده و نمی‌شه از دولت انتظار تغییرات اساسی رو داشت. درحالی‌که اصول‌گرایان معتقدن، این بهانه‌ای بیش نیست و اگر اراده‌ای انقلابی پشت کار باشه، می‌شه بسیاری از اقدامات رو سامان داد. و اصلاً «نمی‌شه» و «نمی‌تونیم»، جوابی نیست که مردم فقیر و بیکار و دارای هزاران مشکل از دولت‌مرداشون بپذیرن. باید از زیر سنگ هم شده، راه پیدا کرد. البته اگر اساساً دغدغه‌اش وجود داشته باشه...

۵ـ هنرمندان و نخبگان ما هم مثل همهٔ جوامع، به‌نظرم دارن اشتباه می‌کنن؛ حافظهٔ تاریخی ندارن و از موضع ترس‌ـه که به «وضع موجود» رأی می‌دن. اگر کمی حافظهٔ تاریخی داشتن، فقط کافی بود به انتخاباتی که کمتر از ۶ ماه پیش در امریکا برگزار شد نگاه کنن. تمام هنرمندان و نخبگان، یک‌صدا پشت کلینتون بودن؛ ولی چه اتفاقی افتاد؟ آیا مردمی که مشکلات روزمرهٔ زندگی کمرشونو فلج می‌کنه، براشون مهمه که بازیگری مثل مریل استریپ از چه کاندیدایی حمایت می‌کنه؟ و در نهایت ترامپ رئیس‌جمهور شد. این از ضعف کلینتون و شعارگرایی او بود. و حمایت تمام هنرمندان و نخبگان هم نتونست تغییری در این حقیقت ایجاد کنه. مردم عام اتفاقاً از این جهت رادارهای خیلی قوی‌یی دارن و سیگنال‌های دروغین و شعاری رو به‌خوبی تشخیص می‌دن. همین مشکل رو دقیقاً آقای روحانی هم داره.

۶ـ هنرمندان و روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی، نگران خودشونن. اونا از این واهمه دارن که آزادی‌هایی که فکر می‌کنن تا حدودی در دورهٔ روحانی براشون فراهم شده، از بین بره. و شاید ترس‌شون بیجا هم نباشه، ولی اونا اکثریت جامعه رو تشکیل نمی‌دن و ترس‌هاشون هم با ترس اکثریت یکی نیست. مردم عام احتمالاً کمتر نگران برگزاری یا عدم برگزاری یک کنسرت هستن (که رئیسی هم احتمالاً در این حدی که عده‌ای توهم ایجاد می‌کنن، با برگزاری کنسرت مخالف نیست.) تا مسائلی مانند یارانه، بیکاری، مسکن، گرانی، بیمه، وام ازدواج، آلودگی هوا و ...

۷ـ بذارید به یک مطلب اعتراف کنم. منم موافق آزادی و نیازهایی که احتمالاً در هرم نیازهای مزلو، نزدیک‌تر به رأس هرم قرار می‌گیره هستم و معتقدم برای اون‌ها هم باید جنگید. ولی از شعار و دورویی به‌شدت متنفرم؛ در نتیجه وقتی می‌بینم در جبههٔ اصلاح‌طلبان، شعار آزادی سر داده می‌شه ولی در عمل، تفاوت چندانی با دولت قبلی احساس نمی‌شه، نمی‌تونم به ادامهٔ این روند رأی بدم.

۸ـ بله، من ۴ سال پیش به روحانی رأی دادم، چون روحانی اون موقع تونست خودش رو یک چهرهٔ دغدغه‌مند و نمایندهٔ تغییر نمایش بده. ولی امروز، همون روحانی نمایندهٔ حفظ وضع موجوده. در ۴ سال گذشته ثابت کرده مرد تغییر نیست. تنها حرفی که این دولت برای زدن داره برجام‌ـه. که همون هم در اجراش ضعیف ظاهر شده. فقط ظریف رو به عنوان برگ برنده داره، کسی که تونست با قدرت مذاکره‌ایش وضع ما رو در جهان کمی بهتر بکنه. ولی فقط در همین حد. یعنی به همین بسنده شده و دولت در حوزه‌های دیگه کارنامه‌اش به‌شدت ضعیف‌ـه.

۹ـ خُب، نوبت هواشناسی می‌رسه! امروز در فضای انتخاباتی شاهد جوی پرشور و ملتهب خواهیم بود، با احتمال وقوع ائتلاف‌های ملایم و مقادیر زیادی بارش «کنسرت و کرسنت»! تا فردا که با گزارش دیگری درخدمتتون باشیم، خدانگهدار!

۹۶/۰۲/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...