حکایت الاغسوار و پیاده
مردی سوار بر الاغ از جادهای میگذشت. کسی را دید که خسته و نفسبریده با باروبنه کنار جاده ایستاده. آن مرد از الاغسوار خواست که او را تا جایی برساند. اینطور گفت: «ای جوانمرد! مرا با الاغت تا جایی برسان.» مرد او را سوار بر الاغ کرد.
کمی که راه رفتند مسافر گفت: «راستی که الاغمان چه الاغ خوبیست!» مرد صاحب الاغ با غضب او را از الاغ به پایین پرت کرد.
وقتی طرف علت را جویا شد، گفت: «وقتی پیاده بودی، میگفتی الاغت؛ حالا که سوارت کردهام میگویی الاغمان، میترسم آن سوی رودخانه بگویی الاغم. اکنون دور شو که مرا با این الاغ حاجت بسیار است.»
[منبع]