شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۴۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۸:۰۸۳۱
تیر

یک تمرین ابداعی خودم برای تقویت فن بیان

۲۱

کتاب‌خوندن؛ یا هر متن دیگه‌ای، با صدای بلند...

بهترین تمرین برای گرم‌کردن صداست.

به‌خصوص اگه نحوهٔ خوندن با صداهای نمایشی و دیالوگی و نمایش رادیویی، رنگ‌آمیزی بشه خیلی مفیده...

صدا رو رو پا و سرحال نگه می‌داره...

آدم رو با نحوه‌های مختلف بیان یک جمله آشنا می‌کنه...

وقتی اشتباهات خودت رو تصحیح می‌کنی...

و تصمیم می‌گیری مثلاً تمام «و»ها رو از این به بعد «اُ» بخونی...

ولی ببینی بعضی «و» ها رو نمی‌شه، باید همون «وَ» خوند...

مثلاً «وَ یا»... «اُ یا» خیلی زیبا و چسبنده به‌گوش نمیاد!

تجربیات شخصی
قرار ۳۱ روزه

۲۰

تغییر در عکس‌ها‌ی هفته + رو گرفتن

۲۰:۳۹۳۰
تیر

تغییر در عکس‌ها‌ی هفته

طبق روالی که از هفتهٔ پیش شروع کردیم، امروز قاعدتاً باید بهترین عکس‌هایی که در هفتهٔ قبل در کامپیوتر شخصی‌ام ذخیره کردم رو براتون می‌ذاشتم؛ ولی روال عوض شد... از این به بعد یک گوشه از سایت رو می‌خوام به این بخش اختصاص بدم و در طول هفته هم آپدیت‌ش کنم. حتی گاهی ممکنه چند خطی هم برای هر عکس بنویسم... هنوز نمی‌دونم چه شکلی قراره این کارو انجام بدم، ولی دارم روش کار می‌کنم... Stay tuned !

۱۴:۵۲۲۹
تیر

خونه‌تکونی + درس‌های زندگی (۱)

۱۹

خونه‌تکونی

اگه خونه‌ام به نظرتون به‌هم‌ریخته میاد، بر بزرگی خودتون ببخشید و تحمل کنید. من شما رو از خودم می‌دونم، به همین جهت، زمانی که دارم تغییر دکوراسیون می‌دم هم، مهمون‌هامو محرم خونه‌ام می‌دونم و اجازه می‌دم شاهد این فرآیند باشن... یک تغییراتی دارم می‌دم که دکور خونه گرم و مهمون‌نوازتر بشه؛ یکی از بزرگترین تغییرات اینه که از این به بعد فقط پست‌هایی مثل این پست که کاملاً از زبون خودم و تولید خودمه، جزو «روزنوشته‌ها» حساب می‌شن؛ هر گونه خلاصهٔ نوشتهٔ دیگران (خلاصه‌کتاب) یا نقل گفته‌ها و شعرها و مثل‌های دیگران و یا حتی عکس‌ها، جزو روز«نوشته»ها حساب نمی‌شن! تا امروز چون حساب می‌شدن، اگه یک روزی از قرار ۳۱ روزه رو به‌عنوان مثال صرفاً به یک پست «خلاصهٔ کتاب» اختصاص می‌دادیم، مشکلی نبود؛ ولی از الآن به بعد، فقط پست‌های کاملاً دل‌نوشته و تولید فرید، روزها رو بر من حلال می‌کنن!

تجربیات شخصی
قرار ۳۱ روزه

۱۸

مهارت مشق‌کردن

۲۱:۰۸۲۸
تیر

در ادامهٔ بحث «هنر شاگردی‌کردن»...

یکی از استعدادها یا مهارت‌های نهفته در شاگردی‌کردن، بحث «مشق‌کردن»ـه.

تعریف

مشق‌کردن یعنی هر گونه توشه‌برداری یا فعالیت خارج از تایم کلاس که قراره خود یا نتیجه‌اش در کلاس یا خارج از کلاس به معلم ارائه بشه... و خلاصه به‌نوعی در روند آموزش و یادگیری، تأثیرگذاره و اونو غنی‌تر می‌کنه...

۲۰:۵۵۲۸
تیر

پذیرش مسئولیت

مارشال روزنبرگ

«خیلی‌وقت‌ها فکر می‌کنم اگر روزی قدرت رو‌به‌افزایش تکنیک‌های مخرب سبب نابودی نوع انسان شود، دلیل و علت آن نه شقاوت و بی‌رحمی‌ست، نه خشم و تنفر و نه حتی انتقام و تلافی‌ای که نتیجهٔ چنین احساس‌هایی‌ست... بلکه حرف‌شنوی، عدم‌مسئولیت‌پذیری ما انسان‌های مدرن، و اطاعت چاپلوسانهٔ ما نسبت به هر فرمان، دلیل این اضمحلال است. وحشت‌هایی که تاکنون شاهد آن بوده‌ایم و پس از این شاهد خواهیم بود، نشانهٔ زیادشدن انسان‌های آشوب‌گر، سرکش و نافرمان، در دنیا نیست؛ بلکه بالعکس تعداد افراد مطیع و فرمان‌بردار رو به افزایش است.»

به نقل از جرج برنانوس، روزنامه‌نگار و رمان‌نویس فرانسوی

۲۰:۲۵۲۷
تیر

خیانت‌به‌نفس

۱۷

بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به خوده. اینکه از آرزوها و اهداف خودت جدا بیفتی. اینکه قید قول‌هایی که به خودت دادی رو بزنی. این وقتی هی تکرار بشه به‌مرور چیزی از عزت‌نفس آدم باقی نمی‌ذاره. چون هر دفعه که ما قولی به خودمون می‌دیم و بهش عمل نمی‌کنیم، درواقع داریم از کیسهٔ عزت‌نفس‌مون خرج می‌کنیم. و هر بار که عمل نمی‌کنیم، اعتمادمون به حرف خودمون یک‌مقداری خدشه‌دارتر می‌شه.

۱۳:۰۰۲۷
تیر

تلپاتی

مولانا

می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها از ره پنهان صلاح و کینه‌ها
۱۳:۰۰۲۷
تیر

زبان قضاوت

مارشال روزنبرگ

وقتی از چنین زبانی استفاده می‌کنیم [...]، یعنی به این فکر می‌کنیم که دیگران چه مشکلی دارند که این‌قدر بد و غلط رفتار می‌کنند و یا گاهی فکر می‌کنیم خودمان چه مشکلی داریم که آن‌گونه که دوست داریم موضوع را نمی‌فهمیم و درست رفتار نمی‌کنیم. به جای این‌که توجه خود را بر نیازهای تحقق‌نیافته متمرکز کنیم بر طبقه‌بندی، تحلیل، و میزان غلط‌بودن آن‌ها متمرکز می‌شویم. در چنین رابطه‌ای اگر همسر من محبت بیشتری از آن‌چه من به او می‌دهم بخواهد، «او وابسته و نیازمند است.» اما اگر من محبت بیشتری از آنچه او می‌دهد بخواهم، او «سرد و بی‌احساس است». اگر همکار من بیشتر از من به جزئیات توجه می‌کند «ایرادگیر و وسواسی‌ست»؛ امّا اگر من بیشتر از او به جزئیات توجه داشته باشم او «شلخته و بی‌نظم است».

یک‌خط‌فکر
جامعه
قرار ۳۱ روزه

۱۶

امروز که در دست تواَم مرحمتی کن...

۱۲:۵۰۲۶
تیر

ما نیاز داریم یک تمرین تخیل انجام بدیم؛ همه‌مون همین حالا که افراد زنده هستند یک لحظه در ذهن‌مون تخیل کنیم مُردن؛ و بعد اون کسانی رو که تصور می‌کنیم، حالا که مُردن، اون‌قدر نسبت بهشون مهربون هستیم که عکس‌شونو روی جلدمون می‌زنیم و براشون یادبود می‌گیریم و محل به نام‌شون می‌زنیم رو همین امروز دریابیم. به قول محمدرضا شعبانعلی، یادهست بگیریم به جای اینکه یادبود برگزار کنیم.

تمام کسانی که برای فوت مریم میرزاخانی ناراحت شدن، خیلی قشنگ‌تر می‌شد که اون روزی که زنده بود درمورد یکی از کاراش که تو زندگی اونا تأثیر مثبت گذاشته پست بذارن و ازش یادهست کنن. مریم میرزاخانی چه کار کرد که زندگی بندهٔ نوعی نه، بندهٔ کاملاً خاص رو، به‌نحوی غنی‌تر کرد...؟ (به قول مارشال روزنبرگ...)

عکس‌سازی

شروع کن!

۱۱:۴۱۲۵
تیر

شروع کن! همین حالا...

شروع کن! همین جا...

شروع کن با ترس!

شروع کن با درد!

مردد شروع کن!

دست‌ها لرزان؛ شروع کن!

شروع کن و ادامه بده...

از همون‌جایی که هستی شروع کن!

و با اون‌چه که داری...

فقط

شروع کن!




شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...