شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۱ مطلب با موضوع «علم» ثبت شده است

روح و روان
علم

déjà vu

۰۴:۴۲۲۹
خرداد

مدتی‌ست (تقریباً) هر اتفاقی میفتد، هر برنامه‌ای که می‌بینم، یا وارد هر مکالمه یا شرایط که می‌شوم، احساس می‌کنم قبلاً آن را تجربه کردم. یا حداقل خیلی آشنا به نظر می‌رسد...

آماده بودم تا به تناسخ اعتقاد پیدا کنم، اما با یک سرچ ساده، پوزیتیویست‌های عالم وب مانع این پیشرفت شدند!

گفتند مشکل مربوط به حافظه است... اشخاصی که حافظه‌شان خیلی قوی می‌شود، دائماً‌ دنبال نقاط اشتراک شرایط می‌گردند و به‌محض اینکه چراغ‌های مختلف‌شان درمورد شباهت‌های یک وضعیت با وضعیت‌هایی که به‌سرعت می‌توانند در حافظه‌شان به یاد بیاورند، روشن می‌شود، به اشتباه دچار دژاوو می‌شوند.

با اینکه اکثریت دوستان در ویکی‌پدیا و انجمن‌ها این جواب را دادند، بعضی‌ها هم به عقاید بودایی رهسپارم کردند! و یک سرنخ‌هایی هم دادند... دلم نمی‌خواهد آن‌قدر دگم باشم که حداقل حرف‌شان را تا انتها گوش نکنم... ببینم چه می‌گویند...

به نظرم اعتقاد کورکورانه و تبعیت بی‌چون‌وچرا از یک مدل علمی‌گراییِ به‌شدت ابتدایی و ساده، چیزی جز حماقت نیست. درواقع این دسته از افراد به‌ظاهر علم‌باز، از برخی باورمندهای مذهبی هم فاندمنتال‌تر و متعصب‌تر تشریف دارند! در انتها می‌بینی خودشان همان چیزی شده‌اند که به‌ظاهر منتقدش هستند...

نظر من؟ باید تعادلی وجود داشته باشد... نمی‌شود تمام باورهای ظاهراً متافیزیکال یا فراتر از دنیای قابل درک دانشمندان اشتباه و بی‌پایه باشد... ممکن است هنوز در آزمایشگاه‌های این دوستان به اثبات نرسیده باشد، اما بالاخره یک ریشه و پایه‌ای پشتش هست... تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها...

برای همین است دکتر کالین راس را خیلی دوست دارم. چون سعی می‌کند آزمایش‌ها و دستگاه‌هایی طراحی کند تا بعضی باورهای مربوط به انرژی و تله‌پاتی را بتواند در آزمایشگاه بسنجد... یا شرایطی برای سنجش آن‌ها بیابد... افرادی مانند او را بسیار علمی‌تر می‌دانم، تا برخی از این مدعیان علم. راحت بگویم، اگر دانشمندی با قطعیت از مسائل حرف می‌زند، باید به دانش‌اش شک کرد...

حالا آیا دژاوو یک مسئلهٔ مربوط به حافظه است؟ یا ریشه‌ای متافیزیکال دارد؟ مربوط به زندگی‌های گذشتهٔ روح‌های ماست؟ یا تله‌پاتیِ افکار و اندیشه‌های دیگرانی که آن موقعیت‌ها را تجربه کردند، که به ذهن ما پژواک‌هایش سفر کرده است؟ نمی‌دانیم... قطعاً نمی‌دانیم... دانشمند باید همهٔ این گزینه‌ها را پی بگیرد... ممکن است خیلی از این چیزهای به‌ظاهر غیر فیزیکال، یک مانیفست فیزیکال هم در دنیای انرژی کهکشانی ما داشته باشند...

چرا در نظر نمی‌گیریم که عقاید خرافی و باورهای فولکلور و حتی افسانه‌ها و متون مذهبی، دارند با زبان استعاره صحبت می‌کنند؟ چرا این را متوجه نمی‌شویم که قرار نیست موبه‌مو چیزهایی که می‌گویند، جان‌بخشی شود و یک مدل زندهٔ فیلم‌های علمی-تخیلی و ترسناک پیدا کند؟

چرا فکر نمی‌کنیم که منظور از روح، همان انرژی الکترومغناطیسی حاضر در اتم‌ها و سلول‌های موجودات زنده است؟

یا جن و شیطان، درواقع یک نوع باگ در دنیای الکتروشیمیایی نورون‌های مغزی است که به‌نظر می‌رسد یک‌سری عقاید عجیب و حالت‌های رفتاری، طرف را تسخیر می‌کند؟

به‌نظرم باید استعاره را جدی گرفت. نباید آزمایش علمی را محدود به نوع‌های رایج آزمایشگاهی کرد... آزمایشگاهی هم وجود دارد که خیلی از مدعیان علم درنظر نمی‌گیرند... و آن آزمایشگاه عقل و فلسفه است... از دیرباز، آزمایشگاه عقل و منطق، با جسم فلسفه کارهایی را پی می‌گرفته که در چند صد سال اخیر ظاهراً جامعهٔ علم‌زدهٔ وحشی‌وار، دلش می‌خواهد از آن فاصله بگیرد...

شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...