شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۴۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

عشق فیلم
قرار ۳۱ روزه

۲۴

زمان فیلم‌دیدن

۲۳:۴۵۰۳
مرداد

وقتی فیلم می‌بینی، زمان، نحوهٔ گذر دیگری پیدا می‌کند.

۲ ساعتی که پای فیلم می‌نشینی، انگار دیگر متعلق به زمانی که از زندگی خودت می‌گذشت نبوده‌ای و چند ساعت یا چند روز یا چند ماه یا چند سال در دنیایی وقت گذراندی که از جنس رؤیا بود...

وقتی تیتراژ نهایی فیلم شروع می‌شود و برمی‌گردی به زمان حال، تازه می‌فهمی این حس را. تازه این حس جابجایی زمانی را درک می‌کنی. شاید مشابه حسی باشد که بعد از سفر با هواپیما به یک کشور خارجی به آدم دست می‌دهد... که انگار از یک حوزهٔ زمان-مکانی خاص به حوزهٔ زمان-مکانی متفاوتی سردرآورده است. نمی‌دانم؛ تابحال چنین سفری را تجربه نکرده‌ام...

من خیلی چیزها را تجربه نکرده‌ام... اما به کمک فیلم‌ها، توانستم شمه‌ای از آن‌ها را بچشم یا لمس کنم... فیلم‌ها مرا بزرگ کردند؛ به من تجربه‌هایی را هدیه دادند که اگر زندگی واقعی خودم می‌خواست آن‌ها را به من هدیه کند، چندبرابر دردآورتر بود... (البته گاهی هم چندبرابر لذت‌بخش‌تر...)

من به مدد اینکه می‌دانستم روی صندلی سینما یا جلوی تلویزیون خانه‌ام امنیت دارم و می‌توانم در عین نزدیکی به کرکتر فیلم، از او دور باشم و همواره این امنیت خاطر را به خود بدهم که این من نیستم که چنین وقایعی برایش رخ می‌دهد، توانستم بسیاری از دردناک‌ترین لحظات زندگی بشری را لمس کنم.

در حد درک همان سنی که داشتم... اما لمس کردم. و با فیلم‌ها بزرگ شدم، رشد کردم، و آدم بهتری شدم...

۱۷:۲۰۰۲
مرداد

یک «چیست‌آن؟»

۲۳

در پست امروز می‌خوام یک چیستان مطرح کنم...

معنی این عبارت چیست؟

King Tame Some Islands

جواب رو کامنت کنید. به اولین نفری که پاسخ درست بده، یک تلفن همراه جایزه داده می‌شه!

روح و روان
قرار ۳۱ روزه

۲۲

پیش‌گویی خودکام‌بخش

۲۳:۵۰۰۱
مرداد

Self-fulfilling Prophecy یک مفهومه؛ درواقع یک اصطلاحه که به یک مفهوم اشاره داره. این اصطلاح رو من بارها توی فیلم‌ها و پادکست‌های خارجی شنیده بودم، امّا هیچ‌وقت نَشِسته بودم راست و حسینی به معنی‌ش عمیق بشم. بارها هم شنیدمش ها... می‌دونستم تقریباً تو چه حوالی‌یی هست، ولی نه اینجوری که بتونم برای کسی تعریفش کنم. تا اینکه یکی دو هفته پیش، تو اتاق مشاوره با خانم معلم صحبت‌ش پیش اومد... خانم معلمی که هم معلمه، هم دوست، هم تراپیست و مشاور...




شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...