شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

بحران مطالعه

خلاصه‌ای از فصل آخر کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

بحران مطالعه؛ راستی که دردی از این عمومی‌تر نمی‌توان یافت. دنیا یک‌سره به این درد مبتلاست. مردم کم می‌خوانند، سریع می‌خوانند، بد می‌خوانند... .

مردم امروز گویی از کتاب می‌ترسند. این نشانهٔ یک بیماری عمومی و کلی است. مقصود ما بیماری «ترس از کوشش» است. عدهٔ زیادی از خوانندگان که در هر حال تمایلی به استفاده از غذای روح نشان می‌دهند، به‌سوی مجله‌ها هجوم می‌آورند؛ آن‌هم بعضی مجله‌های هفتگی و مبتذل، از قبیل مجله‌هایی که قصص کوتاهی دارند یا آن‌که جریان حوادث و وقایع را خلاصه کرده اطلاعاتی جزئی و سطحی بر آن می‌افزایند. اگر هم از مسائل علمی و ادبی بحث کنند، درست به‌قدر لزوم است، نه بیشتر؛ تا خواننده فقط «در جریان» این دانتسنی‌ها واقع شود و ظاهراً بتواند با کسانی که سخت‌گیر و پرتوقع نیستند گفتگو و از این راه مجلس‌آرایی کند.

ناشران در فکر ارضای خاطر این اجتماع تازه هستند و غذای هضم‌شده برای آنان فراهم می‌آورند. آنان به‌جای ما می‌خوانند، به‌جای ما به‌دنبال چیزهایی می‌روند که ما می‌خواهیم برویم. مجله‌ها خلاصه‌ای از مجله‌های دیگر برمی‌گزینند. در نتیجه آثار بزرگ علمی و ادبی در هم فشرده می‌شوند، به‌صورت قرص‌ها یا عصاره‌های فشرده و غلیظ درمی‌آیند و از افکار چنان ترکیبی ساخته می‌شود که تنها به کار کپسول‌های آزمایش‌گاه می‌آید.

ولی بدین‌ترتیب حس تشخیص را از کار می‌اندازیم؛ لطف شعر را درک نمی‌کنیم؛ توانایی الهام را درنمی‌یابیم؛ خود از هیچ‌چیز تجربه نمی‌گیریم؛ فضل ما سرسری و سطحی‌ست؛ معلومات ما معلوم نیست به‌کجا منتهی می‌شود و از آن چه حاصلی برمی‌داریم.

آیا باید تمام این کوشش‌های کنونی را در انتشار دانستنی‌ها محکوم ساخت؟ می‌گویم که خیر. همان‌طور که تجزیهٔ اتم نباید در راه انهدام بشر به‌کار افتد، آثار فشرده و انتخاب‌شدهٔ علمی و ادبی نیز نباید پرورش ما را از حالت اصلی خویش خارج کند وو هوش و ادراک ما را ضعیف‌تر سازد. این کار شرطی دارد و آن این است که اصل را از فرع جدا کنیم و بین آن دو تمایزی قائل شویم. روشن‌تر بگویم: ما برای این کار حدودی در نظر بگیریم و از آن تجاوز نکنیم.

ما وقت نداریم و نمی‌توانیم هر چه را که منتشر می‌شود بخوانیم. می‌خواهیم انتخابی بکنیم ولی اگر در این انتخاب خود را به دست تصادف بسپاریم ممکن است به راه‌های پیموده‌شده بربخوریم.

از این نظر، منتخباتی از مقالات که با فکر سلیم جمع‌آوری شده باشند و همچنین خلاصه‌هایی از آثار مهم که آن‌ها را با درایت ترکیب و یا تجزیه نموده‌اند، خدمات عظیمی به اهل دانش می‌کنند. خوشبختانه هم‌اکنون نیز مجله‌هایی اصولی با منتخبات فشردهٔ خویش برای اکثریت مردم چاپ و منتشر می شوند.

در پایان این مقال، یک کلمه نیز از قواعد نو بگوییم. در عصری که همه‌چیز با سرعت شگفت‌آوری در تغییر است باید نسبت به تمام مسائلی که به‌طور کلی مربوط به فعالیت‌های نوع انسانی‌ست آشنا شویم.

چنین کاری البته بدون مخاطره نیست. ترک عادت به هر صورتی که باشد، مخاطراتی دربر دارد. اوقات متناسبی را بدین‌کار اختصاص دهیم و مراقب باشیم که از حد معینی تجاوز نکنیم.

«پایان»

[نسخهٔ خلاصه‌شده‌تر کل کتاب]

۹۶/۰۴/۰۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...