شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

خواندنی‌های مسافرت

خلاصه‌ای از فصل هفتم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

هوا و هوس؟ به‌هیچ‌وجه

در کشتی، در قطار، در اتوبوس ما چیزی می‌خوانیم. به‌هنگام مسافرت کتاب‌های زیادی باز و مخصوصاً کتب زیادی بسته می‌شوند.

کتاب مسافرت از جمله خواندنی‌هایی‌ست که بیش از هر چیز بدان بی‌اعتنایی می‌شود. مسافر کتابی را از کتابفروشی ایستگاه می‌خرد، هر چه باشد و هر چه به‌دستش برسد.

روزی شخصیت بزرگی به من چنین گفت: «من وقت کتاب‌خواندن ندارم، تنها فرصتی که گاهی به‌دست می‌آورم به هنگام مرخصی‌ست، در این‌صورت تصدیق می‌فرمایید که خواندن کتاب‌های مشکل در اوقات استراحت موضوعیت ندارد. لذا کتاب‌های موریس دکبرا یا پی‌یر بنوارا می‌خوانم.»

البته این طرز فکر تأسف‌آور است. مردی که جز به کارهای خویش فکر نمی‌کند و قریحهٔ خود را به کار نمی‌اندازد، همان لحظات کوچک ولی ذی‌قیمتی را که او می‌تواند از این حیات پرکار صرفه‌جویی کند و از آن‌ها فایده ببرد، تلف می‌کند.

اوقات استراحت و ایام مرخصی نیز سهمی در پرورش فکر ما دارند.

خواندنی‌های اوقات مرخصی احوال متعددی دارند. پس می‌توان راه‌های مختلفی برای این کار در نظر گرفت. خواندن یک رمان جنایی بیهوده نیست؛ امّا باید در انتخاب آن دقت کنیم.

یک راهنمایی

آلدوس هاکسلی می‌نویسد: «مسافران برای یک گردش پانزده‌روزه در فرانسه به کشتی می‌نشینند و کتاب‌های «گفتاری در انتقاد از استدلال خالص»، «صورت و حقیقت»، آثار کامل دانته و «ترکهٔ طلایی» را با خود می‌برند. وقتی که برمی‌گردند می‌بینند چند صفحه کمتر از نصف یک فصل از کتاب «ترکهٔ طلایی» و پنجاه بیت از سرود «جهنم» را خوانده‌اند... برای خود من بارها اتفاق افتاده که کتب ضخیمی را هزاران کیلومتر با خود برده‌ام و همچنان دربسته آن‌ها را بازگردانیده‌ام.»

هاکسلی چنین اضافه می‌کند: «صفات اصلی یک کتاب خوب، از آن نوع که بتوان در هر جا آن را گشود، این‌ست که مطالب کوتاه و در عین حال جامعی که در مدتی محدود بتوان از آن‌ها استفاده کرد، در کتاب جمع شده باشند. کتابی که دقتی مداوم و زحمت فکری طولانی می خواهد در سفر بی‌فایده است. چه اوقات فراغت در ایام مسافرت کوتاه و با خستگی جسمانی همراه می‌باشد. لذا فکر پریشان است و برای تحمل یک کوشش ممتد آماده نیست.»

هاکسلی برای مثال نمونه‌هایی از قبیل «امثال و حکم» و «دایرة‌المعارف»های جیبی می‌آورد و توصیه می‌کند که مجموعه‌ای از منتخبات اشعار خوب نیز در مسافرت مفید است.

هاکسلی چنین توضیح می‌دهد:

«در منتخباتی از اشعار، هر صفحه به خودی خود حاوی مطلب جامعی‌ست. «امثال و حکم» تنها کارش بازی‌های لفظی نیست که خاصیت آن‌ها زود زایل شود. هر چه بیشتر در مفهوم «جملات قصار» دقت کنیم، مایهٔ بیشتری در آن‌ها می‌یابیم.

امّا در باب «دایرة‌المعارف»، برای مسافری که جز دقایق کوتاهی در اختیار ندارد، بهترین کتاب همین است.

یک دایرة‌المعارف شبیه به طرز فکر دانشمندی‌ست که مغز او از افکار پریشان انباشته است و هیچ‌چیز جز حروف هجی رابطه‌ای بین آن‌ها ایجاد نمی‌کند. خواننده از فصلی که در آن از خواص سیب‌زمینی و اسفناج گفتگو شده، یک‌باره به شرح غیب‌گویی و الهام می‌رسد. اینکه خواننده از خواندن دایرة‌المعارف دیوانه نمی‌شود و یا از غوطه‌خوردن در دریایی از معلومات نامربوط، تغییر حال کلی به او دست نمی‌دهد، بدین جهت است که زود آن‌ها را فراموش می‌کند.»

سؤال خود را تکرار کنیم: آیا از خواندن هیچ فایده‌ای در نظر نداریم؟

اگر قواعدی چند برای مطالعهٔ بهترین کتاب در ایام استراحت درنظر گرفته و اجرا کنیم، بی‌فایده نخواهد بود. به‌خوبی می‌توان کتبی را برگزید که برای این‌گونه مواقع مناسب و مفید هستند؛ امّا این کار به ذوق شخصی، طرز فکر و احساس خواننده بستگی دارد.

[نسخهٔ خلاصه‌شده‌تر کل کتاب]

۹۶/۰۴/۰۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...