شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

خلاصهٔ «هنر کتاب‌خواندن»

آدرین جانس | اسمعیل اسعدی

۰) مقدمه

همهٔ مردم چیزی می‌خوانند. امروز دریای کتب، توده‌های بزرگ انسانی را با ذوق‌ها و تمایلات مختلف و بی‌شمارشان در خود فرو می‌برد. مطالعه در برابر احتیاج روزافزون مردم به تأثر، تفکر، شناختن، ازخودفارغ‌شدن و شاید مهرورزیدن که واقعیت‌های روزمره اسباب آن را فراهم نمی‌کنند، قرار گرفته است، که هیچ‌گاه سیراب نمی‌شود.

کتب می‌توانند در شمار دوستان ما درآیند که به ما بگویند کیستیم. درسی که از آنان می‌توان آموخت هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد؛ همیشه می‌توان لااقل چیزی درمورد آن گفت. امّا با نگاهی به اطراف‌مان می‌بینیم که خوب چیز خواندن، کمتر موردتوجه است. به همین جهت، خواندن با فکری انتقادی اهمیت می‌یابد.

کار پیچیدهٔ مطالعه چیزی نیست که در یک کتاب بشود حق مطلب را درموردش بیان نمود؛ ولی از بین دستورات و نظریات مختلف، خصوصیات مشترکی که می‌شد به شکل راهنمایی نوین درآورد، استخراج و مورد مطالعه قرار دادیم. راهنمای ما ممکن است خواننده را به راه تحقیق و تفکر بکشاند؛ او را به یک نوع آزمایش ضمیر وادار کند؛ و لحظاتی را که وی به کتاب و به‌طور کلی به مطالعه اختصاص می‌دهد، بارورتر و غنی‌تر سازد.

[چرا خلاصهٔ کتاب]

۱) نگاهی به اطراف

هنگامی که به کتابخانهٔ خود می‌نگرم، پس از دقیقه‌ای تأمل، منظره‌ای شگفت‌آور در برابر چشمانم گشوده می‌شود و غلغلهٔ حیات در تمام کتاب‌ها حلول می‌کند؛ حکیم و دانشمند، منتقد و متفکر، یکی‌یکی به میدان می‌آیند و حاصل افکار و مطالعات خود را به من عرضه می‌دارند. چند ساعت را در مصاحبت همدیگر می‌گذرانیم؛ گاهی هم به جدال برمی‌خیزیم؛ امّا حاصل این کشمکش خاموش ما را به اسراری تازه واقف می‌سازد.

حالت‌های فعلی یا انفعالی

اکثریت خوانندگان اگر گاهی در آنچه می‌خوانند تأمل می‌کنند، خیلی زود از آن می‌گذرند. اگر خواننده بخواهد بر آنچه می‌خواند تسلط یابد باید پیوسته به‌هوش باشد. آیا باید از این مطلب چنین نتیجه گرفت که با رفتار عشوه‌گر سخن، عشق‌ورزیدن و خود را یک‌باره تسلیم آن کردن جایز نیست؟ چنین حالتی باید محدود به کتب بلندمرتبه باشد تا ما را به اوج فرمان‌روایی زیبایی‌ها یا به قلل نیکوکاری‌ها برساند. انفعال ما در برابر کتاب باید در جواب فعل کتاب در برابر ما باشد.

پرورش خواننده

برای مطالعه، پرورش خاصی لازم است که باید از سنین ابتدایی زندگی شروع شود. نکتهٔ اصلی، در هنر برگزیدن خواندنی‌ها نهفته است؛ چون درواقع داریم معلمان فرزندان‌مان را انتخاب می‌کنیم. استادان و آموزگاران کلاس‌های دورهٔ طفولیت، اغلب بدین قناعت می‌کنند که ملغمه‌ای از کتاب‌های خوب و بد را به دست او بدهند.

اطفال در انتخاب چیزهای خواندنی دست‌کمی از یک مسافر عجول ندارند؛ می‌کوشند که میل خواندن را، نه با کتبی که برای مردان بزرگ نوشته شده، بلکه با کتاب‌هایی که مخصوص سنین بزرگ‌تر زندگی‌ست راضی کنند. لذا شکافی در پرورش او راه می‌یابد که در بزرگی ترمیم‌ناپذیر است.

فهمیدن

اکثر خوانندگان کتاب را نمی‌خوانند، بلکه مرور می‌کنند؛ در نتیجه چیزی جز یک شبکهٔ غیراصیل، بعضی افکار سطحی و چند نتیجهٔ نامربوط به دست نمی‌آورند. کار مطالعه بدین‌صورت، به‌جای آن‌که هوش را بپرورد، آن را به راه خطا می‌کشاند.

در معانی کلماتی که برای اولین بار به آن‌ها برمی‌خوریم دقت کنیم. دو یا سه دقیقه‌ای را که امروز به این کار اختصاص می‌دهیم، در آینده به اضعاف مضاعف جبران می‌کنیم. دانشمندی ادعا کرده است که اگر کسی تنها یک کتاب و حتی یک صفحه از یک کتاب را به خوبی بفهمد و تمام کلمات آن را از حیث شقوق و مفاهیم مختلف بشناسد، عالمی جهانی‌ست. البته نباید از این گفته چنین نتیجه بگیریم که باید مرد یک کتاب باشیم.

مطالعه = تعلیم

ثروتی که در میان صفحات کتب نهفته است چنان است که تنها افکار مستعد در پرتو استمرار در مطالعه می‌توانند به آن دست یابند. معلومات صاحبان این نوع افکار همیشه از محفوظاتی که مدعیان فضل از راه تعلیمات ماشینی مدرسه و دانشگاه فراهم می‌کنند، وسیع‌تر و پرمایه‌تر است. با وجود این، اکثر افکار احتیاج به راهنمایی و نقشهٔ راه دارند و این کار باید در مدت چند سال ادامه یابد؛ در غیر این‌صورت افکار گمراه می‌شوند و هیچ‌گاه به منبع گران‌بهای ثروت‌های فکری نمی‌رسند.

نفوذها

کتب قادرند در جسم ما نفوذ کنند و این نفوذ در بعضی موارد عظیم است. مواردی را سراغ دارم که درمان بیماران از راه مطالعه به نتایج شگفت‌آوری رسیده است. یک روان‌شناس می‌گوید: «مطالعه یک داروی مسکن عالی و در عین حال یک وسیلهٔ تقویت بسیار نیرومند است به شرط آنکه مورد استعمال آن به‌جا باشد و مخصوصاً در انتخاب آن دقت شود.»

۲) خواندنی‌های کودکان

ترغیب‌کردن و منع‌کردن

بنا بر آنچه گفته شد کتاب‌خواندن کاری طبیعی‌ست. اگر می‌بینیم که طفل کتاب‌به‌دست به‌دنیا نمی‌آید، این نکته چیزی از درستی مطلب نمی‌کاهد؛ چه او بلافاصله در دنیایی از حروف و اشارات غوطه‌ور می‌شود. البته او بلافاصله از این اشارات سردرنمی‌آورد، امّا رمز آن‌ها را خیلی سریع‌تر از آن کشف می‌کند که پدران و مادران تصور می‌کنند.

آیا باید این تمایل و این حس کنجکاوی را راضی کرد؟ والدین که به‌طور عموم مفتون اعمال فرزندان خود هستند، حتی چنین سؤالی از خود نمی‌کنند.

کودکی را شهید راه کار اجباری نکنیم. طفل بالاخره در دبستان یا دبیرستان رنج آن را تحمل خواهد کرد. افکار جوانان را با درایت و دقت راهنمایی کنیم و به آنان فرصت دهیم احساس و فکرشان به طور بسیار طبیعی بشگفند.

آنچه در کتاب «من چگونه فرزندم را تربیت می‌کنم» دراین‌باب نوشته شده، بسیار آموزنده است: «پیشرفت رشد طبیعی کودکان باید با کوششی که در پرورش آنان به‌عمل می‌آید برابر باشد. تا پنج سالگی به کودک فرصت دهیم استعدادهای او شکل بگیرد و وسعت یابد؛ بازی کند؛ حرف بزند؛ حس دقت، تفکر و مطالعه در او بیدار شود؛ معلومات کوچک کوچکی پیدا کند؛ و نگاهی ابتدایی به سوی حقایق، به‌خصوص حقایق محیط زندگی خویش بیفکند. تعلیم به‌مفهوم معمولی آن، که از راه خواندن و نوشتن صورت می‌گیرد از پنج یا شش سالگی باید شروع شود.»

کودکان را درحالی‌که هنوز توانایی درک چیزی را که می‌خوانند ندارند، به حال خود وامی‌گذاریم که هر چه به‌دستشان می‌رسد بخوانند. این اصل را که می‌گوید نگذاریم رشتهٔ ارتباط بین کتاب و فکر کودک قطع شود با قدرت اجرا کنیم. به آن‌ها مخصوصاً یاد بدهیم که فکرنکرده از امری نگذرند.

متدها

متدی که امروز بیش از متدهای دیگر اجرا و از آن گفتگو می‌شود، خواندن کلمات بدون تجزیهٔ آن‌هاست. اصولی که ابداع‌کنندگان این متد آورده‌اند متکی به عوامل زیر است:

۱ـ خواندن کاری بصری است؛

۲ـ کار بصری زودتر از کار سمعی به ثمر می‌رسد؛

۳ـ دیدن، تصویرهای بیشتر و روشن‌تری از شنیدن در ذهن پدید می‌آورد.

کودک از لحظهٔ اول یا لااقل به طور عمیق، توالی حروف را از یکدیگر تشخیص نمی‌دهد؛ امّا شکل کلی هر کلمه را که از حروف ترکیب شده و تصویر فلان شئ یا فلان فکر را در ذهن او مجسم می‌کند می‌شناسد.

در سکوت یا با صدای بلند؟

آمارها و تحقیقات، امتیاز مطالعه در سکوت را نسبت به مطالعه با صدای بلند نشان داده‌اند. آقای موریس پیرس که خود را مدافع جدی متد اولی می‌داند نظر قانع‌کننده‌ای در این باب دارد: «کودکانی که در سکوت به خواندن می‌پردازند بیش از دیگران خطاهای خود را تصحیح می‌کنند و این نشان می‌دهد که کوشش آن‌ها در تمرکز فکر، در حال سکوت بیشتر است.»

موریس پیرس می‌گوید: «اگر مدرسه از تعلیم مطالعه در سکوت غفلت کند خطای بزرگی کرده است. نسبت نتیجه‌های منفی که از این متد گرفته شده بسیار ناچیز است و تازه فقدان تمرین منظم و کافی باعث پیدایش آن‌ها شده است. اولین فایدهٔ کتاب‌خواندن در سکوت این است که فکر تمرکز بیشتری پیدا می‌کند. فایدهٔ دیگری نیز می‌توان به آن افزود و آن سرعت است. کارشناسان آمریکایی کشف کرده‌اند که نسبت وقت بین مطالعه با صدای بلند و در سکوت، نسبت یک به دو-سوم می‌باشد.

گاهی به ما می‌گویند که مطالعه در سکوت، به خواننده فرصت می‌دهد که حواس او به آسانی از خواندن منحرف شود. آیا این ایراد صحیح است؟ باید گفت که اگر کودک کلمات را با صدای بلند ادا کند، ماشینی‌بودن کار او در این حالت اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. برای بیدارکردن فکر کودک کافی‌ست که از او بخواهیم خلاصه‌ای از آنچه که خوانده‌است بیان کند.»

مطالعه و حقیقت

با وجود این اگر تصور کنیم تعلیم مطالعه، بدون آن‌که آمادگی خاصی برای آن داشته باشیم به‌سهولت میسر می‌شود، خطا کرده‌ایم. این آمادگی باید از راه توانایی ما به شناختن موجودات، اشیاء و به‌طور کلی به طبیعت صورت بگیرد.

از شکل ساختگی زبان استعمال بعضی علائم طبیعی را به‌خوبی می‌توان دریافت. این علائم، گاهی نمایندهٔ خطوط چهره به‌هنگام بیان مطلب و گاهی معرف طنین صداهاست. دانشمندی می‌گوید: «شکی نیست که اجداد اولیهٔ ما تا حدی مانند حیوانات به‌کمک فریادها و همچنین حرکات اعضای بدن گفتگو می‌کرده‌اند. این اشارات بر اثر فشار استعداد ایجاز، به‌تدریج خلاصه‌تر می‌شوند و در همان حال که به حقیقت وجود خود وفادار می‌مانند، از مقتضیات فکر و عقل پیروی می‌کنند.»

معانی کلمات

اگر معلم چنان‌که گفته شد، از قراردادن کودک در وضعی که بتواند با طبیعت مربوط شود به سهولت بگذرد، طفل را در پیچ‌وخم کلمات فراوان که فقط خود او به استعمال آن‌ها عادت کرده‌است، سرگردان می‌سازد. البته در میان کودکان، آنان که هوشمندترند، گاهی توضیحی می‌خواهند؛ امّا آنان نیز بالاخره دچار یأس می‌شوند و همان قواعد ساخته‌شده را به‌جای فکرکردن برمی‌گزینند و تا مدتی طولانی آن‌ها را بدون هیچ نقطهٔ اتکای دیگری در حافظه نگاه می‌دارند.

این بیماری متأسفانه عمومیت‌یافته است. برای خود من بارها اتفاق افتاده که شاگردان خود را در حین مطالعه متوقف سازم و از آنان مفهوم این یا آن کلمه را بپرسم. اغلب از اینکه مشاهده می‌کنم فکر خوانندهٔ کوچک من چگونه در تاریکی راه می‌پیماید یا چه استنباط نابه‌جایی از اصطلاحی می‌کند به حیرت میفتم.

۳) یک هنر یا تقریباً یک علم

آیا باید از موانع جُست؟

آقای تی‌سونی‌یر که در قرن هفدهم می‌زیست، از گفته‌های او یکی این است: «یقیناً خواننده توجه کرده است که وقتی من دست به تصنیف این کتاب زدم در این فکر نبودم که آن را برای دانشمندان بنویسم. اینان جز از راه درست‌خواندن دانشمند نشده‌اند.» تی‌سونی‌یر به‌خصوص در باب اینکه کتاب را باید تا آخر خواند اصرار می‌ورزد. همچنین باید قلم‌بر‌دست به خواندن بپردازیم و صفحاتی را که به‌مرورکردن آن‌ها قناعت کرده‌ایم دوباره بخوانیم تا مفهوم آن‌ها را بهتر دریابیم.

این گفتهٔ شگفت‌آور را که مون‌تنی راجع‌به کتاب بر زبان آورده دوباره بخوانیم: «من از کتاب چیزی جز انبساط خاطر که از یک وسیلهٔ سالم به‌دست می‌آید نمی‌طلبم و اگر گاهی کتابی را به‌دقت می‌خوانم، در پی تحقیق در علمی هستم. اگر در حین خواندن کتاب با مشکلی روبه‌رو شوم، ناخن نمی‌جوم و ماتم نمی‌گیرم. یکی دو بار در آن فکر می کنم، آن‌گاه آن را کنار می‌گذارم. اگر در این نقطه بایستم خود را گمراه و وقت خویش را ضایع کرده‌ام.»

یادداشت‌کردن

کتابی می‌خوانیم؛ پیش خود فکر می‌کنیم که چیزی بر معلومات خویش افزوده‌ایم؛ هنوز چند ماه و گاهی چند هفته نگذشته که می‌بینیم حتی موضوع کتاب را از یاد برده‌ایم.

مون‌تنی که در فضل به مقام بزرگی رسیده بود نیز از این فراموش‌کاری بدین‌گونه می‌نالد: «گاهی برای جبران خطای حافظه و رفع نقص آن، کتابی را که چند سال قبل نیز خوانده بودم مانند کتابی تازه که هیچ با آن آشنایی نداشته‌ام، از سر گرفته‌ام. لذا از چندی به این طرف عادت کرده‌ام که در آخر کتاب، تاریخ اتمام مطالعه و نتیجه‌ای را که از خواندن کتاب گرفته‌ام یادداشت کنم تا لااقل نظر کلی و حالتی را که از خواندن آن کسب کرده‌ام در ذهن خود تازه کنم.»

درد فراموش‌کاری خیلی بیش از آنچه که ما تصور می‌کنیم عمومیت یافته است و خاص افکار سطحی به‌تنهایی نیست. چگونه باید آن را درمان کرد؟ اگر اوقات کوتاهی را صرف تفکر در نتیجه‌ای که از خواندن یک کتاب گرفته‌ایم بکنیم، بی‌فایده نخواهد بود. به‌علاوه یادداشت هم باید بکنیم. سعی کنید کاری را که به شناسایی شبکهٔ اصیلی از کتاب منتهی می‌شود، بیهوده نپندارید.

دوباره‌خواندن

سال‌ها می‌گذرد و ما در جریان زندگی معلومات بیشتری پیدا می‌کنیم. اگر کتابی را که در گذشته خوانده و به خیال خود رمز آن را کشف کرده‌ایم، دوباره نخوانیم، ممکن است میزان قضاوت ما درآن‌باره به‌حالت ابتدایی باقی بماند و حال آنکه طرز فکر امروز ما در حل مسائل طوری دیگر است و بعید نیست بر اثر این غفلت دچار اشتباه شویم.

بالاخره آن‌که اگر بخواهیم کتبی را که خوانده‌ایم با هم بسنجیم و از نتیجه‌ای که از آن‌ها گرفته‌ایم، نظر صائبی پیدا کنیم، باید راجع‌به آن‌ها به گفتگو بپردازیم. کتب خوب باب گفتگوهای بسیار پرثمر را به روی ما می‌گشایند. در جریان این گفتگوها می‌توانیم از آنچه که پسندیده‌ایم یا به نظر ما ناپسند آمده سخن بگوییم و خاطرهٔ لذتی را که از کتاب برده‌ایم، زنده نگاه داریم.

هر کتاب ارجمندی باید به‌منزلهٔ مبدأ حرکت به‌حساب آید تا از آنجا به درک افکار نویسنده که گاهی معارض یک‌دیگر می‌باشند منتهی شود؛ امّا خواننده باید همیشه ارزش هر گفتاری را به‌خوبی بشناسد و در قضاوت خود نسبت به کتاب عناصری را که به او فرصت می‌دهند تا با عقاید تازه‌ای روبه‌رو شود، از سایر مطالب جدا کند.

۴) نقد مطالعه

هر خوانندهٔ هوشمندی کتاب را با فکر انتقادی می‌خواند. بعضی، از این کار هیچ‌گونه منظور خاصی ندارند. بعضی دیگر، به‌اقتضای حرفهٔ خویش چنین می‌کنند. کتاب، موجودی زنده است که افکار و احساسات مختلف را بیان می‌کند. وقتی ما کتابی را می‌خوانیم باید خود را برای پذیرایی از کتاب و گفتگو با آن آماده کنیم.

بدیهی‌ست که اگر ما گفته‌های کسانی را که به آنان نزدیک می‌شویم کورکورانه بپذیریم، نمی‌توانیم آنان را بشناسیم؛ ولی اگر خود را برای شناختن آنان آماده کنیم، فکر ما از برخورد با افکار آنان غنی می‌شود. خواننده نباید گوش مطلق باشد، بلکه باید به‌حسب طرز فکر و طبیعت خویش عکس‌العمل نشان بدهد.

خواندن «با توجه به فایدهٔ آن»

هر چیزی را که می‌خوانیم، باید فایده‌ای داشته باشد، یا لااقل طرز فکر و منظر تازه‌ای را در برابر احساس و فکر ما مجسم کند. راجع به نقد باید گفت که این کار دارای احوال مختلف است. نقد گاهی جنبهٔ تحقیق دارد و گاهی جنبهٔ تفریح. آیا نقدکردن ابداع است؟ آیا کاری جز تجزیهٔ عناصر یک نوشته نمی‌کند؟

آندره روسو دراین‌باره می‌گوید: «نقد، کارش شهادت‌دادن و قضاوت‌کردن است؛ امّا قاضی کتاب شاهدی‌ست که خود به تنهایی کار یک هیئت‌منصفه را انجام می‌دهد. منتقد در برابر خوانندگان مسئول است؛ چه، شاهد یکی از فعالیت‌های عالی و ظریف انسانی است. البته کارهای انسانی هیچ‌گاه به کمال نمی‌رسد و حتی اغلب از راه راست منحرف می‌شود.

نقد که وظیفهٔ واقعی‌اش انتخاب و آن هم در برابر انتخاب دیگران است، باید تمام عوامل را که در پرداختن این انتخاب معاونت کرده‌اند به حساب آورد. اصل فاجعهٔ قضاوت‌کردن در این نکته نهفته است. نقد کارش دست‌زدن به حقیقت است. من این کار را در عالم زندگی برابر با دست‌زدن به رادیوم می‌دانم. حقیقت سوزان و حتی کشنده است، مع‌هذا در مرکز دایرهٔ حیات قرار گرفته است. حقیقت است که باید از این دایره بیرون آید، شناخته شود، رسم گردد و در معرض دید تماشاچی قرار بگیرد.»

بنابراین کسی که می‌خواهد نقد کند، نباید با ابزار بی‌اعتمادی یا نفرت قبلی وارد میدان شود. منتقد نباید استعداد مهرورزیدن را در خود ضعیف کند. این استعداد باید پس از آنکه از روی عزم و تصمیم، نقش درک نفس مطلب و شناسایی حقیقت را بازی کند، میدان را برای فعالیت عقل و احساس خالی بگذارد. منتقد اگر قبل از هر چیز دیگر شاعر نباشد، نمی‌تواند به وظیفهٔ خود عمل کند. کسانی که در درک مطلب بیشتر پیش می‌روند، به حقیقت شعری آن بیشتر دست می‌یابند.

در قلب کتاب نفوذکردن

منتقد واقعی تنها به این اکتفا نمی‌کند که جای خوانندهٔ متوسط یا عادی را که اغلب به‌طور سطحی در کتاب نظر می‌کنند بگیرد؛ بلکه چون رمز یک فکر و علت یک ساخته را به‌دست می‌آورد، می‌کوشد که خوانندگان خود را بیدار کند؛ به آنان درس بدهد؛ فکر آنان را بپرورد و احساس آنان را تیزتر کند. به آنان می‌آموزد که چگونه باید با چشم و احساس و هوش و ادراک خود هر چه که از انسانیت و حقیقت و زیبایی در کتب نهفته است کشف کنند.

۵) مباحث تحقیقی و تاریخ

تنها به خواندن داستان قناعت نکنید. بهترین قصه‌های پهلوانی را هر قدر هم که به حقیقت زندگی نزدیک شوند عین زندگی نمی‌توان دانست، چه خیال‌پردازی و تعبیر در آن‌ها سهم به‌سزایی دارند. تنها به رمان دل بستن این خطر را دارد که خواننده را از راه راست منحرف می‌کند. به‌خصوص که مردم رمان را بد می‌خوانند و می‌کوشند که زندگی خود را به صورت رمان درآورند. بر آموزگاران اجتماع وظیفه است که گاهی برای شکستن بازار خیالات بیهودهٔ ادبی شجاعانه قدم بردارند و جوانان و نویسندگان حساس را از مخاطره‌ای که از این راه در انتظارشان هست، بر حذر دارند.

همان‌طور که داستان دارای صفات و خصایصی‌ست، صاحب مخاطراتی نیز هست. برای علاج این مخاطرات باید داروی شفابخشی آورد. خواندن کتبی از قبیل تاریخ، فلسفه و روان‌شناسی را ما از نوع این داروهای شفابخش می‌شناسیم. خواندن کتبی که موضوع گفتگوی آن‌ها علمی‌ست و یا ظاهراً سخت و خشک است لزوماً احتیاج به تهیهٔ مقدمات علمی ندارند.

اکثر این کتب آن دشواری‌یی را که بعضی تصور می‌کنند و به‌همین جهت از خواندن آن‌ها رو برمی‌گردانند، ندارند. کتب تاریخ در روابط ملل با یکدیگر و اشتراک آن‌ها در زندگی بحث می‌کنند.

قبلاً گفته‌ایم که نباید مطالعات خود را به یک نوع معین از خواندنی‌ها محدود سازیم. مرد اجتماع کسی‌ست که لااقل اطلاعات مختصری راجع‌به عموم ثروت‌های فکری و انواع مختلف آن‌ها داشته باشد. ما می‌توانیم به مجموعه‌هایی که ناشران کتب در دسترس عموم می‌گذارند مراجعه کنیم.

۶) خواندن شعر

از میان انواع نوشته‌های ادبی خواندن هیچ‌کی به‌قدر شعر مشکل و پیچیده نیست. اولاً به این دلیل که طرز خواندن شعر بستگی تام به رابطه‌ای دارد که بین خواننده و شعر برقرار می‌شود. ثانیاً بدین جهت که شعر نیز مانند موسیقی وسیله‌ای برای بیان و تفسیر ظریف‌ترین احوال فکری‌ست.

حال که شما شاعرید...

بهتر است اول از خودمان یعنی من و شما که دیوانی را باز و خود را برای خواندن آن «آماده» کرده‌ایم صحبت کنیم. باید این نکته را دریابیم که ما هم به‌نوبهٔ خود شاعریم؛ که تارهای شعری در وجود ما هست و می‌تواند احساسات پاک و عالی ما را تیزتر کند. باید بدانیم که تنها از راه بیدارکردن این احساسات است که هر قدر هم ناچیز باشند می‌توانیم خویشتن را به خود بشناسانیم.

شعر همیشه آمادهٔ پذیرایی از ما نیست. باید موقع این کار را شناخت یا به شعر فرصت داد تا چنین موقعی پیش آید. شعر از اجزای حیات معنوی ماست، یک مادهٔ غذایی، یک واقعیت و یک حقیقت درونی‌ست، از آن نوع که کمتر بدان توجه می‌کنیم؛ امّا کافی‌ست که حقیقت آن را دریابیم تا فوراً حدود معنای آن و جان گرم آن را درک کنیم.

با صدای بلند...

آن‌گاه کتاب شعر خودمان را باز کنیم و بخوانیم. بهتر است با صدای بلند بخواینم چه شعر برای این نوشته شده است که هم شنیده شود و هم دیده شود... علت آن‌که نمایش شعر در چاپ آن این همه اهمیت دارد همین است.

بکوشیم که آهنگ شعر را بشناسیم؛ امّا مبادا هجاهایی را که زائد و یا بی‌فایده می‌دانیم حذف کنیم. کشش‌ها و حرکات نقش بسیار مهمی در شعر دارند. شاعر در برابر حالت غیرقابل‌بیانی قرار گرفته‌است که پیوسته می‌ترسد نتواند آن را چنان‌که باید مجسم کند. ما باید در کشف این حالت به او کمک کنیم.

مع‌هذا در صدد نباشیم که مقصود شاعر را «فوراً» درک کنیم. عدهٔ زیادی از دوست‌داران شعر می‌خواهند به هر قیمت که باشد رابطه‌ای منطقی یا رشته‌ای استدلالی در شعر بیابند. آنان توجه ندارند که دل برای خود منطقی دارد که منطق از آن بیزار است.

بگذاریم که شعر تصاویر و اشکالی را که نمایندهٔ فکر اوست از برابر دیدگاه ما بگذراند و صداهای زیر و بمی را که نمایندهٔ آهنگ کلام اوست به گوش ما برساند. کاری کنیم که صورت‌ها، تشبیهات و آهنگ‌ها در ما تأثیر کنند و در درون ما به نقطه‌ای از احساس برسند که شعر شاعر از آن برخاسته است.

برای نزدیک‌شدن به شعر چنان کنیم که گویی رو به فروغ شگفت‌آور سحرگاهان پیش می‌رویم، یا آنکه روشنایی نیم‌رنگ ستاره‌ها دیدگان ما را می‌نوازد، یا طوفانی برخاسته، اشیاء، موجودات و حتی خودمان را در کام خویش فرو می‌برد.

دکلمهٔ شعر

اگر در طول اعصار گذشته به عقب برویم می‌بینیم که همیشه شعر را با صدای بلند خوانده‌اند. این حالت از دورانی که شعر پیدا شده در اصل و ریشهٔ آن وجود داشته و اکنون نیز در میان اقوامی که به حالت ابتدایی به‌سر می‌برند به همان صورت اصلی باقی مانده است.

اگر طرز شعر خواندن عالی باشد نقشی بازی می‌کند که نمی‌توان با بی‌اعتنایی در آن نگریست. دکلمهٔ شعر هنوز هم بزرگترین خادم شعر است، می‌تواند مردمی را گرد خود جمع اورد و باب تازه‌ای را در ذهن کسانی که هنوز با خوانندهٔ غیبی و پیروان‌اش سروسری دارند بگشاید...

خوب‌شعر‌خواندن چگونه است؟

اگر از من بپرسند چه کسی شعر را خوب می‌خواند فوراً می‌گویم که خود شاعر. شاعر با شعر خویش زیسته؛ رنج و درد آن را دیده، با شعف و نشاط آن شریک بوده است.

نویسندهٔ ارجمندی می‌گوید: «بسیار دیده‌ایم که بهترین خواننده در برابر شعری که به‌نظر او بی‌شکل و گنگ آمده دچار تردید شده؛ آن‌گاه خود شاعر سر می‌رسد و شعر را می‌خواند. حتی اگر شاعر مهارتی در این کار نداشته باشد، روابط و هجاها آهنگ حقیقی خود را به‌کمک او بازمی‌یابند و الهامی را که شعر حامل آن است، به‌صورت اصلی آن مجسم می‌سازند.» گاهی اتفاق می‌افتد که شعر را می‌توان با آهنگ‌های مختلف خواند، یا به‌صورتی خواند که از فکر شاعر دور باشد.

دور‌نگاه‌داشتن خویش

قرائت شعر یا دکلمهٔ آن نیازمند تواضع بسیار است؛ چه خطرناک‌ترین دشمنی که در کمین شعر نشسته، خواننده‌ای‌ست که خود را به‌جای شاعر بگذارد. تنها سادگی می‌تواند درستی و زیبایی آهنگ شعر را حفظ کند. ژاک کوپو از همین راه توانسته است کامل‌ترین و مشکل‌ترین آثار معروف شعری را بخواند. موفقیت او در این است که او می‌تواند برخلاف دیگران محضر شعر را بی‌مدعی بگذارد و حجاب خوانندگی را از روح و نبوغ شعر دور کند.

شعر و موسیقی

خطاهایی که از خواندن آثار شعری، روی می‌دهد، گاهی به خیانت می‌کشد. شعر سرود است نه آواز. شعری که با همراهی موسیقی خوانده می‌شود اغلب هم شعر را از شکل اصلی خود خارج می‌کند و هم موسیقی را. البته گاهی رابطهٔ موزونی بین آن‌ها به‌وجود می‌آید امّا این حالت نادر است. من به سهم خود تصور می‌کنم که به‌هنگام تلفیق این دو عنصر، احساس و روح هر دو تجزیه و متلاشی می‌شود.

هنگامی نیز که خواننده‌ای به دل‌خواه خویش اوزان غلطی را از قبیل آه‌کشیدن‌ها یا لرزانیدن امواج صدا برای طولانی‌ترکردن هجاها می‌آورد، «احساسات» خیلی از خوانندگان آواز را به این تصور خام واداشته که هر شعری را می‌توان با هر زبان غنائی به گوش شنونده فرو کرد و در نتیجه خرابی‌های بسیار به‌بار آورده است. در همین حال است که خوانندهٔ احساساتی از شعر، از نظم سخت آن و از حقیقت عظیم و انسانی آن هیچ نمی‌فهمد و به شعر خیانت می‌ورزد.

۷) خواندنی‌های مسافرت

هوا و هوس؟ به‌هیچ‌وجه

در کشتی، در قطار، در اتوبوس ما چیزی می‌خوانیم. به‌هنگام مسافرت کتاب‌های زیادی باز و مخصوصاً کتب زیادی بسته می‌شوند. کتاب مسافرت از جمله خواندنی‌هایی‌ست که بیش از هر چیز بدان بی‌اعتنایی می‌شود. مسافر کتابی را از کتابفروشی ایستگاه می‌خرد، هر چه باشد و هر چه به‌دستش برسد.

خواندنی‌های اوقات مرخصی احوال متعددی دارند. پس می‌توان راه‌های مختلفی برای این کار در نظر گرفت. خواندن یک رمان جنایی بیهوده نیست؛ امّا باید در انتخاب آن دقت کنیم.

یک راهنمایی

آلدوس هاکسلی می‌نویسد: «صفات اصلی یک کتاب خوب، از آن نوع که بتوان در هر جا آن را گشود، این‌ست که مطالب کوتاه و در عین حال جامعی که در مدتی محدود بتوان از آن‌ها استفاده کرد، در کتاب جمع شده باشند. کتابی که دقتی مداوم و زحمت فکری طولانی می خواهد در سفر بی‌فایده است. چه اوقات فراغت در ایام مسافرت کوتاه و با خستگی جسمانی همراه می‌باشد. لذا فکر پریشان است و برای تحمل یک کوشش ممتد آماده نیست.»

هاکسلی برای مثال نمونه‌هایی از قبیل «امثال و حکم» و «دایرة‌المعارف»های جیبی می‌آورد و توصیه می‌کند که مجموعه‌ای از منتخبات اشعار خوب نیز در مسافرت مفید است.

۸) خواندن رمان

رمان خوب و رمان بد

خوانندهٔ رمان یک‌باره با مسائل زیادی روبه‌رو می‌شود. این حالت عمومیت دارد. رمان ممکن است همه‌چیز داشته باشد یا هیچ نداشته باشد؛ ممکن است منابع سرشار و متنوعی را در دسترس ما بگذارد و در عین حال ممکن است ما را به بیابانی عاری از جنبش حیات و زندگی هدایت کند. به همین جهت است که در خواندن رمان هیچ‌چیز مهم‌تر از انتخاب آن نیست.

خواننده به همان سهولت که می‌تواند با خواندن رمانی فکر خود را از چند جهت بپرورد، به همان سهولت نیز ممکن است با خواندن رمانی دیگر گمراه شود. درست است که رمان‌های بد اغلب بد هم نوشته شده‌اند و همین حالت، اصالت هنر و ادب واقعی را بازمی‌نماید؛ امّا گاهی از اوقات، که البته نادر نیست، این میوهٔ مهلک ظاهر مطبوعی دارد.

مطالعه برای اوقات فراغت؟

البته عیبی ندارد که خواننده‌ای مثلاً میل داشته باشد که تمام آثار یک رمان‌نویس را بخواند. چنین تمایلی اگر در انتخاب دقت شود، نه تنها فکر خواننده را نسبت به کتاب و کسی که آن را نوشته است باز می‌کند، بلکه راه نفوذ به کتب دیگر را نیز می‌گشاید. خواننده کم‌کم در صدد مقایسه این با آن نوشته برمی‌آید و خلاف‌گویی‌ها را می‌شناسد؛ این نویسنده به‌صورت منتقدی برای آن نویسنده درمی‌آید و حقیقت -که اغلب در مرکز دو قطب قرار دارد- کشف می‌شود.

امّا افراط در هر کاری بد است. خوانندهٔ رمانی که فقط آثار یک نویسنده را می‌خواند بالاخره به او دل می‌بندد. در این صورت، اگر حس انتقاد ولو به میزان بسیار ابتدایی در او پرورش نیابد، بسیار احتمال دارد که زود گمراه شود.

کتاب‌خوان و خوانندهٔ کتاب

مقایسه‌ای که تیبوده بین «کتاب‌خوان» و «خوانندهٔ کتاب» انجام می‌دهد، قابل‌توجه به‌نظر می‌رسد.

۱) «خوانندهٔ کتاب» کسی‌ست که هر چه به دست‌ش می‌رسد، می‌خواند؛ بدون آنکه هیچ‌گونه ذوقی او را هدایت کند.

۲) «کتاب‌خوان» کسی‌ست که اوقات فراغت خویش را در نظر می‌گیرد و ذوق خود را می‌سنجد و برنامه‌ای منظم برای کتاب‌خواندن ترتیب می‌دهد.

باید کاری کنیم که در کتاب‌خواندن به این مرحله برسیم. این کار به زحمت آن می‌ارزد.

خوانندگان خوب و بد

به این سؤال، که همیشه با آن روبه‌رو هستیم، چه جوابی باید داد: آیا این کتاب را بخوانم یا نه؟

به‌طور کلی منتقدان صالح کتاب، ما را با کتابی که با آن سروکار داریم آشنا می‌سازند. راهنماهای ذی‌قیمتی از طرف این منتقدان تهیه و در دسترس ما گذارده شده است. امّا راهنماهای معتبر و مورد اعتماد در حقیقت قادر به حل تمام معماها، پیش‌بینی تمام عکس‌العمل‌ها، و تأثیراتی که از خواندن کتابی برمی‌آید نمی‌باشند.

لذا وقتی خواندن کتابی را شروع می‌کنیم باید با نهایت هشیاری مراقب تأثیر آن در خود باشیم و وقتی می‌بینیم که زهر به کام ما می‌ریزد آن‌قدر شجاعت داشته باشیم که از خواندن آن صرف‌نظر کنیم.

من شخصاً خوانندگانی را، مخصوصاً در میان زنان، می‌شناسم که در کمین هر چیز که آنان را به هیجان می‌آورد نشسته‌اند و از برخورد با «وضع فوق‌العاده» در همه‌جا لذت می‌برند. اینان اغلب صاحب افکار منحرفی هستند که حالت شهوانی عشق برای آنان، هر چند که ساختهٔ دست خداوند و عاری از نقص است، به‌صورت پست‌ترین احوال درمی‌آید.

بی‌پروا می گویم، اینگونه خوانندگان اعصاب مرا به‌جوش می‌آورد. اینان به خیال خود کتب بد را نمی‌خوانند، امّا همان خاصیتی را که کتاب بد دارد از کتاب خوب می‌طلبند. باید آنان را به جای خود نشانید. مثلاً درهای کتابخانه و موزه‌ها را به‌روی آنان بست.

سلامتی فکر خود را حفظ کنیم. کتاب خوب را با فکر سالم انتخاب کنیم و آن را با فکر سالم بخوانیم.

تنها به آثار فکری ملت خودمان قناعت نکنیم. برای شناختن طرز فکر بیگانگان چه قاعده‌ای بهتر از آن که مستقیماً با نیازمندی‌های مطلوب آنان، با سنت‌ها و تصوراتی که آنان از زندگی دارند و شباهتی با احوال ما از این جهت ندارد، مربوط شویم.

البته به‌خوبی می‌دانیم که قضاوت در چگونگی یک رمان هیچ‌گاه بی‌نقص نخواهد بود. خواندن تا حدی خواننده را به مبارزه می‌طلبد یا لااقل خواننده چنین می‌پندارد که در این مبارزه وارد شده است. کار یک رمان تنها این نیست که نقش‌آفرینان یا نویسندهٔ رمان را بشناساند؛ بلکه کسانی را نیز که به رمان نزدیک می‌شوند و از او گفتگو می‌کنند به بیان افکارشان وادار می‌سازد.

۹) روزنامه‌ها

اگر بنا بود رتبه‌هایی برای خوانندگان در نظر گرفته می‌شد، روزنامه‌خوان، یعنی کسی که میل خواندن را فقط با روزنامه سیراب می‌کند، در درجات پایین‌تر خوانندگان قرار می‌گرفت. این چنین خواننده‌ای معمولاً پرورش کافی نیافته است، ولو آنکه بگوید همهٔ روزنامه‌ها را می‌خواند تا بتواند بی‌طرفانه قضاوت کند. تجربه به ما نشان داده است که او در آخر کار صاحب هیچ عقیده‌ای نخواهد بود و در اکثر موارد به تردید نظری ابراز می‌دارد؛ وحدت از فکر او رخت برمی‌بندد؛ چه در تناقض‌های بی‌شمار غرق می‌شود و از دنبال‌کردن یک خط سیر موزون عاجز می‌ماند.

روزنامه وسیلهٔ نشر متناقض‌ترین آراء به‌شمار می‌رود. البته روزنامه‌هایی هستند که «صفحه» یا «صفحات» خود را به درج مطالب نخبه اختصاص می‌دهند.

نوشتنی‌ها و خواندنی‌های سریع

روزنامه‌نویس همه‌روزه خود را در برابر مقالاتی می‌بیند که باید چاپ کند. اگر دست‌های بی‌شماری را که در خمیر فرو می‌روند تا نانی چون یک روزنامهٔ یومیه بپزند در نظر آوریم، مشکل نیست که بگوییم این نان از چه قبیل خواهد بود. بهترین و بدترین گفتارها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و مجموعه‌ای از مقالات به دست ما می‌رسد که ناهم‌آهنگی آن‌ها گوش را می‌خراشد و دل را می‌آزارد. مع‌هذا می‌توان این نقص را به‌وسیلهٔ ایجاد یک نوع تسلسل فکری برطرف کرد.

امّا از این نمونه قاعده‌ای کلی نمی‌سازیم. دام‌هایی که بر سر راه هر روزنامه‌نویس و هر روزنامه‌ای گسترده شده، آنقدر متعدد و از هدف دید مستور است که به‌سختی می‌توان از مخاطرهٔ آن‌ها جست. خطرناک‌ترین این دام‌ها نفوذ سرمایه‌هایی‌ست که در همه‌جا نفوذ می‌کنند. خطر دیگر جانبداری‌ست.

حساب وقت

به‌نظر من نباید اوقات زیادی را برای خواندن روزنامه صرف کرد. اگر غذای روح فقط روزنامه باشد مصیبت‌بار است.

افسوس که اکنون چنین می‌کنیم و در چنین راهی می‌رویم. عجلهٔ امروز ما در همهٔ کارها یک صفت عمومی‌ست. روزنامه «بساطی» از معلومات بسیار گوناگون در برابر دیدگان ما می‌گسترد. کسی که روزنامه می‌خواند، هر چند که بخواهد به سنت انسانی معلومات خود وفادار بماند، باز هم فکر انتقادی خویش را از یاد می‌برد.

در میان خواندنی‌ها چه مقامی باید به قرائت روزنامه داد؟

قاعده‌ای که ما می‌آوریم این‌ست که آن را به منزلهٔ زینتی برای خواندنی‌های دیگر به‌کار بریم. روزنامه را بخوانیم برای آنکه وقت خود را بگذرانیم، امّا نباید این وقت را با تصوراتی از این قبیل تلف کنیم:

۱ـ گمان بریم که روزنامه می‌خوانیم تا شریک رفتار دیگران شویم.

۲ـ تصور کنیم که به‌وسیلهٔ روزنامه می‌توانیم افکار عصر خود و مسائلی را که این افکار به‌وجود آورده است درک کنیم و حتی پاسخ مشکلات خود را از خلال سطور آن بیابیم.

۳ـ درصدد برآییم که با خواندن روزنامه دریچه‌های تازه‌ای برای افکار خود باز کنیم.

آلبر تیبوده شرح می‌دهد: «روزنامه‌نویسی کاری‌ست نامطبوع که ارزش آن بسته به میزان خدمتی‌ست که به عصر خود و به اوضاع عصر خود می‌کند، لذا جاوید نمی‌ماند، چراکه در عصر خود زندگی می‌کند و بدین سبب سست و ناپایدار است. روزنامهٔ امروز، روزنامهٔ دیروز را از صفحهٔ روزگار می‌زداید. البته از مصالح آن‌ها می‌توان استفاده کرد. امّا از ترکیب آن‌ها بنایی به‌وجود نمی‌آید.»

مطبوعات عامیانه

نویسندگان مطبوعات عامیانه می‌خواهند مردم را سرگرم سازند، هر چه عدد این مردم بیشتر باشد بهتر؛ چه پول بیشتری به‌دست می‌آورند.

جای نهایت تأسف است که نویسندگان ورزیده و بارز از همکاری با اینگونه نشریه‌ها سر باز زنند. اینان اغلب در پاسخ به ما می‌گویند که وظیفهٔ دیگری دارند که باید بدان بپردازند. آیا حق نداریم به آنان جواب دهیم که دانشمندان درجهٔ اول هیچ‌گاه از ساده‌کردن آثار علمی خویش برای استفادهٔ عموم طبقات مردم کوتاهی نکرده‌اند؟

امّا در باب «کارشناسان» ادبیات عامیانه باید گفت که جز با بالابردن سطح معلومات عمومی نمی‌توان آنان را تصفیه کرد. یک وسیلهٔ دیگر نیز بسیار مؤثر است و آن کمکی‌ست که نقادان سخن می‌توانند از این راه به ناشران بکنند.

۱۰) کتاب‌خانهٔ شما

لزوم کتاب‌داشتن

کتابخانه نباید، به‌طوری‌که امروز هست، از تزئینات استثنائی خانه‌ها باشد. لازم نیست صدها کتاب در آن جمع کنیم؛ امّا اگر بگویم که خودداری از مصاحبت با چند کتاب برگزیده، بدان ماند که از دست‌یافتن به بزرگترین گنجینه‌های روی زمین سر باز زنیم، به‌هیچ‌وجه چیزی به‌خطا نگفته‌ام. مع‌هذا حتی در میان مردمی که اهل کتاب‌اند، کمتر کسی می‌توان یافت که دقایقی از اوقات خویش را صرف مطالعه در چگونگی چیدن کتاب و تزئین کتاب‌خانهٔ خود بکند.

انتخاب کتاب

برای ایجاد یک کتابخانهٔ خوب، اراده‌ای قوی و کمی ازخودگذشتگی لازم‌ست. ابتدا از خود بپرسیم که خصوصیات فکری ما و طبع کنجکاو و حساس ما طالب چیست. مع‌هذا اگر کار خود را به یک رشته از دانستنی‌ها محدود کنیم، بدان ماند که بر دیدگان خود چشم‌بند زنیم و حتی در زمینه‌ای که مطلوب ماست، خود را از استفاده از عوامل مفید محروم کنیم.

پی‌یروینی چنین می‌گوید: «مرد صاحب کمال، معلومات وسیع و عمیقی دارد. راست است که در هیچ‌چیز تخصص ندارد، امّا روشن‌فکری او همه‌چیز را فرا گرفته است... این میل در دوران ما قوی و زنده است؛ امّا وصول به آن کار آسانی نیست، چه معلومات و دانش، وسعت و تنوع زیادی پیدا کرده است. نتیجه این شده که هر کس در رشتهٔ تخصصی خود غرق می‌شود و مجال پرداختن به چیزهای دیگر نمی‌یابد.»

به‌جاست که کتابخانهٔ ما ساختهٔ دست و معرف احساس و ذوق خود ما باشد. به‌علاوه نباید از تمایل خویش در کسب لذت اکتشاف چشم بپوشیم. لذا کتابخانهٔ ما باید هم جامع و هم مانع باشد. به موضوعاتی که بیشتر موافق طبع ماست و کار روحانی ما را که به آن دل‌بستگی یافته‌ایم، از راه ممارست و مطالعه بارورتر می‌کند، جای رفیع‌تری بدهیم و آن‌ها را پیوسته کامل‌تر کنیم.

مع‌هذا مجموعه‌های پراکنده و کوچک دیگری که ما را از عالم روحانی خاص خودمان خارج می‌کند، یا لااقل این فایده را دارد که رابطه‌ای بین فعالیت اصلی ما و کنجکاوی‌های دیگر ما به‌وجود می‌آورد، پیرامون این هستهٔ مهم گرد آوریم. چه اگر غیر از این کنیم، رشتهٔ ارتباط خویش را با دنیای خارج قطع می‌کنیم و فعالیت‌های فکری ما در نتیجهٔ آن، قدرت مواجهه با مسائل و معلومات فکری دیگر را از دست می‌دهد و از نیروی گسترش و استحکام خود می‌کاهد.

کتابخانهٔ ما و دوستان ما

کتابخانهٔ ما نباید به‌صورت برجی از عاج درآید! درهای آن را بگشاییم و بگذاریم دوستداران آن به آن نزدیک شوند. وقتی ما این درها را می‌بندیم تا حدی در گناه انتشار کتب نامناسب مسئولیم. البته باید این کتب را در اختیار اهل کتاب قرار داد. اگر در امانت کسی شک داریم به او اجازه دهیم در خانهٔ ما از کتاب استفاده کند.

باید یاد بگیریم که چگونه حرمت کتاب را نگاه داریم؛ قدر آن را بشناسیم؛ بدانیم که کتاب فکری را بیان می‌کند و احساسی را مجسم می‌سازد؛ دریابیم که ارزش انسانی آن چیست و اهمیتی که صاحب آن بدان می‌دهد تا چه حد است.

کتب را چگونه باید طبقه‌بندی کرد؟

این کار دقیق و پیچیده است. کمتر کسی با یک روش مناسب این کار را انجام می‌دهد. اگر بتوان قواعد منظمی در نگاه‌داری کتاب در کتاب‌خانه‌های عمومی وضع کرد و به‌کار بست، این کار در کتاب‌خانه‌های خصوصی عملی نیست. برای کتاب‌خانه‌های خصوصی ردیف‌های مناسب‌تری باید درنظر گرفت که با خصوصیات آن‌ها سازگارتر باشد. این کار تا حدی به کیفیت کتابخانه و شخصیت مالک آن وابسته است.

هنگامی‌که به کتاب‌خانه‌ام نگاه می‌کنم، چنین به‌نظر می‌رسد که یک‌دیگر را می‌شناسیم. یک دورهٔ زندگی طولانی، پر از حوادث مشترک، زبانی خاص بین ما به‌وجود آورده است. کتابخانه‌ام مرا می‌شناسد، همان‌طور که من او را می‌شناسم.

برای تکمیل نظمی که به کتابخانهٔ خود داده‌اید، به‌خصوص اگر سروکارداشتن با کتاب از لوازم کار و حرفهٔ شما باشد، فهرستی کارتی ترتیب دهید.

کتابخانه‌ای که خوب نگاه‌داری شود و بهترین خدمت را در کمترین مدت انجام دهد، نمایندهٔ چنان پشت‌کار مداومی از طرف دوست‌دار کتاب است که هر چه در وصف آن گفته شود کم است. مع‌هذا باید گفت که کمتر کتابخانه‌ای از نعمت چنین مراقبتی برخوردار است. رسم کلی برگذاری کار به مسامحه است؛ حتی در میان دارندگان کتاب‌هایی که علاقهٔ وافر به کتاب‌خانهٔ خود دارند.

بخوانیم امّا خودمان را ازیاد نبریم

ذوق کتاب‌خواندن می‌تواند خیال ما را از خودمان فارغ کند. آیا لزومی دارد از بیچارگانی که مسحور کتاب‌خانهٔ خویش‌اند سخن به‌میان آوریم؟ اینان با پنجره‌های بستهٔ کتاب‌خانهٔ خود به مردمی می‌مانند که در غربت و تنهایی زندگی می‌کنند، به روی کتاب‌های خود خم می‌شوند و یا بهتر بگوییم در آن‌ها فرو می‌روند؛ از اجتماع و دنیای انسان‌ها دوری می‌گزینند و پشت سنگر کاغذها مخفی شده و بدین‌ترتیب از حقیقت انسانیت فاصله می‌گیرند.

پس باید کتاب‌خواندن در شرایط بسیار مناسب و طبیعی صورت بگیرد. کاری کنیم که قرائت، زینت به‌جا و مناسبی برای برخوردها و گفتگوهای ما باشد و اگر پیش آید بر طبع لطیف چیزهایی که خوانده‌ایم، پرتو افکند.

از مطالعه در تاریکی بپرهیزیم؛ چشمان ما خیلی زود از این کار خسته می‌شوند. در موقع خواندن در وضعی قرار بگیریم که اعضای ما را خرد نکند. خوب و به‌طور طبیعی عمل تنفس را انجام دهیم. بالاخره آن‌که بیش از طاقت جسمانی خود به خواندن نپردازیم. و از خواندن کاری جبری نسازیم. در احوال و در هوایی کتاب بخوانیم که تمرکز فکر احتیاج به کوشش زیاد نداشته باشد.

۱۱) کتاب و زندگی

هنگامی که از رمان گفتگو می‌کردیم، گفتیم که رمان برای طبایعی که کتاب را بد می‌خوانند و از درست‌خواندن و دقت‌کردن در آن منحرف می‌شوند، این خطر را دارد که از حقیقت دور می‌شوند. این مشکل منحصر به خواندن رمان نیست. تمام چیزهایی را که ما می‌خوانیم و معلومات ما از آن‌ها «پرورش عمومی» ما را تشکیل می‌دهد، از این خاصیت مبرا نیست.

خانم مادلن دانیلو این حالت را در کتاب معروف خود «تربیت از راه فکر» چنین توصیف کرده است: «فکر یعنی چیزی که خیلی از اعمال و حرکات ما فاقد آن است. درست است که اگر قاعده‌ای در پروش عمومی ما وجود داشته باشد، بر آن فرمان می‌راند و آن را اصلاح می‌کند، امّا آیا پیروی از این قاعده کافی‌ست که ما را به حقیقت زندگی و انسانیت نزدیک کند؟

می‌توان گفت که بین زندگی و پرورش خلافی نیست. برعکس، پروروش تجربه‌ای ممتاز است که اگر با حقیقت زندگی سازش یابد، حداکثر فایده را می‌توان از آن به‌دست آورد. مادهٔ واقعی ادبیات چیزی جز گل تجربهٔ انسانی نیست. نویسندگانی که آثارشان بقایی دارد و ثروت ادبی ما حاصل کار آنان‌ست آن‌هایی هستند که پیوسته در غلبهٔ نور بر ظلمت کوشیده‌اند.

طفل برای مطالعه از این چیزها استفاده می‌کند. او به‌جای آن‌که در محیطی محدود کورکورانه راه بجوید و جز با مسائل کوچک روبه‌رو نشده به‌زحمت و به‌تصادف معلوماتی پیدا کند که غالباً پستی می‌آورد، یاد می‌گیرد که به دنیا با چشم هنرمندان بزرگ بنگرد. او به همه‌جا می‌رود؛ قبل از آن‌که خود با مسائل بزرگ وجدانی دست‌وپنجه نرم کند می‌فهمد که این مسائل چگونه حل شده‌اند و کدام شیرپاک‌خورده‌ای در حل آن‌ها دست داشته است. بدین‌ترتیب بزرگان و برگزیدگان قوم دست او را گرفته و راهی به او نشان داده‌اند که اگر خود تنها در آن قدم می‌نهاد گمراه می‌شد.» نباید فراموش کرد که این خاصیت منحصر به کتاب خوب است.

وادار به مطالعه کردن...

می‌گویند: «چنین کاری صحیح نیست؛ مگر ما همیشه در برابر دنیایی نیستیم که معلومات ما از آن خیلی ابتدایی‌ست؟ هر چه بیاموزیم و بر میزان اطلاعات خود بیفزاییم در این دنیای نامحدود دانش چیزهای زیاد دیگری باقی خواهد ماند که دست‌یافتن به آن‌ها غیرممکن است.»

یکی از این مسائل که پدران و مادران و مربیان با دل‌خستگی از حل آن می‌گریزند این است: «چه کنم که کودکم کتاب بخواند؟...» این کار چاره‌های بسیار دارد. دو اصل کلی را در اینجا شرح می‌دهیم.

۱ـ اگر بعضی از کودکان از خواندن می‌گریزند، اغلب بدین جهت است که به آن عادت نکرده‌اند و نمی‌دانند که محتوای کتاب چیست. این راه را برای آنان باز کنیم. همین کشش اولی آن‌ها را تشویق خواهد کرد که اکتشاف خود را دنبال کنند. مهم‌ترین طریقهٔ هدایت آنان به‌سوی این سرزمین ناشناس، آن است که خواندنی‌های مناسبی انتخاب کنیم و برای آنان بخوانیم.

۲ـ طریقهٔ دیگری وجود دارد که ژان پره وست در کتاب خود «یادگرفتن در تنهایی» به بهترین وجه از آن توصیف کرده است؛ «کتاب‌های جالب پیش‌آهنگی را که پر از دستورهای کوچک و مفید است به او بدهید که بخواند. این کتاب‌ها طوری نوشته شده‌اند که او را خوش می‌آید. سپس تاریخ‌چهٔ جالب فرماندهٔ شجاع که احوال پسربچه‌ای را شرح می‌دهد که در تنگنای ضرورت همهٔ موانع را از پیش پای برمی‌دارد، او را محظوظ خواهد ساخت و او را با آداب و احوالی آشنا خواهد کرد که ایده‌آل خود او یا انتظارات شما را برمی‌آورد. او اکنون دیگر همه‌روزه می‌خواند؛ چرا‌که از خطر عدم رغبت به خواندن نجات یافته است...»

۱۲) بحران مطالعه

بحران مطالعه؛ راستی که دردی از این عمومی‌تر نمی‌توان یافت. دنیا یک‌سره به این درد مبتلاست. مردم کم می‌خوانند، سریع می‌خوانند، بد می‌خوانند... .

مردم امروز گویی از کتاب می‌ترسند. این نشانهٔ یک بیماری عمومی و کلی است. مقصود ما بیماری «ترس از کوشش» است. عدهٔ زیادی از خوانندگان که در هر حال تمایلی به استفاده از غذای روح نشان می‌دهند، به‌سوی مجله‌ها هجوم می‌آورند؛ آن‌هم بعضی مجله‌های هفتگی و مبتذل، از قبیل مجله‌هایی که قصص کوتاهی دارند یا آن‌که جریان حوادث و وقایع را خلاصه کرده اطلاعاتی جزئی و سطحی بر آن می‌افزایند. اگر هم از مسائل علمی و ادبی بحث کنند، درست به‌قدر لزوم است، نه بیشتر؛ تا خواننده فقط «در جریان» این دانستنی‌ها واقع شود و ظاهراً بتواند با کسانی که سخت‌گیر و پرتوقع نیستند گفتگو و از این راه مجلس‌آرایی کند.

ناشران در فکر ارضای خاطر این اجتماع تازه هستند و غذای هضم‌شده برای آنان فراهم می‌آورند. آنان به‌جای ما می‌خوانند، به‌جای ما به‌دنبال چیزهایی می‌روند که ما می‌خواهیم برویم. مجله‌ها خلاصه‌ای از مجله‌های دیگر برمی‌گزینند. در نتیجه آثار بزرگ علمی و ادبی در هم فشرده می‌شوند، به‌صورت قرص‌ها یا عصاره‌های فشرده و غلیظ درمی‌آیند و از افکار چنان ترکیبی ساخته می‌شود که تنها به کار کپسول‌های آزمایش‌گاه می‌آید.

ولی بدین‌ترتیب حس تشخیص را از کار می‌اندازیم؛ لطف شعر را درک نمی‌کنیم؛ توانایی الهام را درنمی‌یابیم؛ خود از هیچ‌چیز تجربه نمی‌گیریم؛ فضل ما سرسری و سطحی‌ست؛ معلومات ما معلوم نیست به‌کجا منتهی می‌شود و از آن چه حاصلی برمی‌داریم.

آیا باید تمام این کوشش‌های کنونی را در انتشار دانستنی‌ها محکوم ساخت؟ می‌گویم که خیر. همان‌طور که تجزیهٔ اتم نباید در راه انهدام بشر به‌کار افتد، آثار فشرده و انتخاب‌شدهٔ علمی و ادبی نیز نباید پرورش ما را از حالت اصلی خویش خارج کند و هوش و ادراک ما را ضعیف‌تر سازد. این کار شرطی دارد و آن این است که اصل را از فرع جدا کنیم و بین آن دو تمایزی قائل شویم. روشن‌تر بگویم: ما برای این کار حدودی در نظر بگیریم و از آن تجاوز نکنیم.

ما وقت نداریم و نمی‌توانیم هر چه را که منتشر می‌شود بخوانیم. می‌خواهیم انتخابی بکنیم ولی اگر در این انتخاب خود را به دست تصادف بسپاریم ممکن است به راه‌های پیموده‌شده بربخوریم.

از این نظر، منتخباتی از مقالات که با فکر سلیم جمع‌آوری شده باشند و همچنین خلاصه‌هایی از آثار مهم که آن‌ها را با درایت ترکیب و یا تجزیه نموده‌اند، خدمات عظیمی به اهل دانش می‌کنند. خوشبختانه هم‌اکنون نیز مجله‌هایی اصولی با منتخبات فشردهٔ خویش برای اکثریت مردم چاپ و منتشر می شوند.

در پایان این مقال، یک کلمه نیز از قواعد نو بگوییم. در عصری که همه‌چیز با سرعت شگفت‌آوری در تغییر است باید نسبت به تمام مسائلی که به‌طور کلی مربوط به فعالیت‌های نوع انسانی‌ست آشنا شویم. چنین کاری البته بدون مخاطره نیست. ترک عادت به هر صورتی که باشد، مخاطراتی دربر دارد. اوقات متناسبی را بدین‌کار اختصاص دهیم و مراقب باشیم که از حد معینی تجاوز نکنیم.

«پایان»

۹۶/۰۳/۲۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...