شروع کن! همین حالا...
شروع کن! همین جا...
شروع کن با ترس!
شروع کن با درد!
مردد شروع کن!
دستها لرزان؛ شروع کن!
شروع کن و ادامه بده...
از همونجایی که هستی شروع کن!
و با اونچه که داری...
فقط
شروع کن!
چند روز پیش به مناسب تولدم عکسهای برتری که در سال گذشته روی لپتاپم ذخیره کرده بودم رو براتون گذاشتم. از اونجایی که استقبال از اون پست بینظیر بود(!) تصمیم گرفتم از این کارا بیشتر انجام بدم! هفتگیاش کنم! راستش تو فرآیند جمعآوری عکسهای پارسال، چیزی که توجهمو بیشتر جلب کرد این بود که چقدر قبلاًها این عادت ذخیرهکردن عکس بیشتر تو من نهادینه بود و از پارسال اتفاقاً چقدر کم عکس داشتم... برای همین فکر میکنم وجود یک همچین بخشی در وبلاگ که بهصورت هفتگی مجبور باشم براش عکس جور کنم، منو تشویق میکنه به دنبالکردن منابع عکس بیشتر و در نتیجه برگشتن این مسئله به دغدغههام. هر چند هنوز هم جمعوجور و دستهبندیکردن فایلهای عکس توی ویندوز یک عذاب الیمه! اگه تو این زمینه پیشنهادی دارید، تو رو خدا دریغ نکنید!
امروز روز تولدم بود (یعنی هست)؛ گفتم تو وبلاگ چی کار کنم که خاص و متفاوت باشه؟ هم فان باشه، هم روایتی از اینکه سال رو چطوری گذروندم؟ بهنظرم رسید چطوره یک سری از عکسهایی که تو یک سال اخیر، روی لپتاپم ذخیره کردم رو به اشتراک بذارم؟ کاری که معمولاً انجام نمیدم و خارج از محدودهٔ راحتیمه... و بهنوعی تشکری هست از همهٔ دوستانی که زحمت میکشن و سر میزنن، نظر میدن، و به من لطف دارن... امیدوارم وقتتونو تلف نکنم و حداقل چند تا از عکسها بهدردیتون بخوره.