عادت
۱۰
از یک جهت حتی میتوان گفت که ما با شکلگرفتن عادات است که شکست میخوریم.
والتر هوراشیو پیتر
از یک جهت حتی میتوان گفت که ما با شکلگرفتن عادات است که شکست میخوریم.
والتر هوراشیو پیتر
بیشتر ما میل داریم فکر کنیم که رؤیاهای خلاق خودپرستانهاند. اگر پدر و مادرمان نسبت به رؤیاهای خلاقمان شک و تردید یا عدمتأیید نشان میدادند، ممکن است آن گرایش را به خدایی والدگونه فرافکنیم. این طرز تفکر باید از میان برود.
آنچه دربارهاش گفتگو میکنیم ــ ترغیب یا دعوت از ــ تجربهیی معنویست. خودم این فرآیند را «شفای ستون فقرات معنوی» میخوانم. چند تمرین معنوی را در پیش میگیریم تا با نیروهای خلاق کائنات همنوا شویم.
امروز روز تولدم بود (یعنی هست)؛ گفتم تو وبلاگ چی کار کنم که خاص و متفاوت باشه؟ هم فان باشه، هم روایتی از اینکه سال رو چطوری گذروندم؟ بهنظرم رسید چطوره یک سری از عکسهایی که تو یک سال اخیر، روی لپتاپم ذخیره کردم رو به اشتراک بذارم؟ کاری که معمولاً انجام نمیدم و خارج از محدودهٔ راحتیمه... و بهنوعی تشکری هست از همهٔ دوستانی که زحمت میکشن و سر میزنن، نظر میدن، و به من لطف دارن... امیدوارم وقتتونو تلف نکنم و حداقل چند تا از عکسها بهدردیتون بخوره.
من قبلاً به عنوان یک مرد (پسر) خودم رو طرفدار حقوق زنان (دختران) میدونستم و حتی افتخار میکردم به اینکه، با اینکه اونا همجنس خودم نیستن، من طرفدارشونم و وقتی از طرف همجنسهای خودم مورد ظلم یا بدی قرار میگیرن، از حقوقشون دفاع میکنم.
خب البته باور اشتباهی نبود، و بایدم دفاع کرد و هنوزم از این قضیه پامو عقب نکشیدم. ولی تصمیم گرفتم که دیگه به اون محکمی هم «فمینیسم»بازی درنیارم!
وقتی مردم میپرسند چهکارهام، معمولاً پاسخ میدهم: «نویسنده و کارگردانم و دورههای خلاقیت مربوط به همین امور را تدریس میکنم.»
مسألهٔ خلاقیت توجه آنها را جلب میکند.
آنگاه میپرسند: «چگونه میتوانید خلاقیت را تعلیم بدهید؟» و ستیز میان اعتراض و کنجکاوی در چهرهشان نمایان میشود.
تعجب کرد که چرا برای کافه رفتن، از اینور شهر دارم میرم به اونسر شهر؟
دلیل رو گفتم:
«دوستانی که اونجا میبینم از جاهای مختلف شهر و حتی شهرهای دیگه میان... بههرحال، این کافه رو انتخاب کردن. منم دلیلی نداشت اعتراض کنم...».
راضی نشد.
معلوم شد مشکلش این نیست که چرا «من» دارم برای کافهرفتن از اینور شهر به اونسرش میرم؛ بلکه قبلاً هم با آدمای دیگهای به همچین مشکلی برخورده بوده.
همهچیز از یک فراخوان شروع شد….
وبلاگ یعنی چی؟ آیا وبلاگ هم مثل سایر رسانهها باید مطابق نظم و قاعدهٔ خاصی پیش بره؟ یا میتونه هر چیزی باشه که صاحبش میخواد؟ یکی از زیباییهای وبلاگ به نظر من در همین بیقیدوبندبودنشه. لازم نیست خیلی فکر کنی که چی مینویسی؛ فقط یک سری لاگ (گزارش یا شرح ماوقع) از اتفاقات روزمرهات مینویسی. خیلی برات مهم نیست که کسی میخوندشون یا نه؛ همونطور که درمورد نوشتن خاطراتات هم چنین دغدغهای نداری.
جهان تنها به مدرسهها و دانشگاهها و سیستمهای آموزشی خوب احتیاج نداره؛ جهان تنها به مربیها و آموزگارها و معلمهای خوب احتیاج نداره؛ چیزی که بیشتر در جهان کمبودش حس میشه، شاگرد خوبـه. شاگرد خوب نبودن، بزرگترین ایراد خیلی از ماهاست. اگه معلمهای ما لزومی نمیبینن سال به سال مطالعاتشونو بیشتر از قبل بکنن و سوادشونو با پیشرفت علم بالا ببرن، یکی از دلایلاش شاید اینه که وقتی به ماها نگاه میکنن، با چهرههای پرسشگر مشتاق علم روبرو نمیشن. چون ما به کم راضیایم، اونا هم پیش خودشون میگن: «سری که درد نمیکنه رو چرا باید دستمال ببندیم؟».
۱ـ دیروز درمورد تقلید، بحثی رو شروع کردم که میخوام امروز ادامه بدم. دیروز گفتم «تقلید یکی از دلایل پیشرفت نسل بشره»؛ امروز میخوام این جمله رو توضیح بدم. ما از زمانی که به دنیا میایم، دائم در حال تقلیدکردنایم؛ تقریباً تمام چیزهایی که در مسیر «رشد» یاد میگیریم از جنس تقلیده؛ «راهرفتن» رو اگه پدر یا مادری نباشه که برامون انجام بده نمیتونیم یاد بگیریم؛ «حرفزدن» رو اگه از کسی نشنویم، نمیتونیم انجام بدیم. تمام کارهایی که یک کودک یاد میگیره، درواقع تقلید میکنه. درمورد کودک یادگیری با تقلید مترادفـه؛ وقتی میگیم: «بچه فلان کارو از کی یاد گرفته؟»، درواقع داریم میگیم: «بچه فلان کارو از کی تقلید کرده؟»