
الکتریسیتهٔ معنوی
۹: خلاصهای از بخشهای ابتدایی کتاب «راه هنرمند»
الکتریسیتهٔ معنوی
بیشتر ما میل داریم فکر کنیم که رؤیاهای خلاق خودپرستانهاند. اگر پدر و مادرمان نسبت به رؤیاهای خلاقمان شک و تردید یا عدمتأیید نشان میدادند، ممکن است آن گرایش را به خدایی والدگونه فرافکنیم. این طرز تفکر باید از میان برود.
آنچه دربارهاش گفتگو میکنیم ــ ترغیب یا دعوت از ــ تجربهیی معنویست. خودم این فرآیند را «شفای ستون فقرات معنوی» میخوانم. چند تمرین معنوی را در پیش میگیریم تا با نیروهای خلاق کائنات همنوا شویم.
در مقام معلم اغلب حضور نیرویی ماورایی را احساس میکنم، و دریافتهام که برای فرارفتن از محدودیتهای خودم میتوانم به آن متکی باشم. مسیح میگوید: «هرگاه دو یا چند تن از شما گرد هم آیید، میان شما حاضر خواهم بود.» گویی خدای خلاقیت نیز همین احساس را دارد.
معمولاً از خدا به عنوان خالق یاد میکنند، امّا کمتر کلمهٔ خالق را بهصورت برگردان واژهٔ هنرمند بهکار میبرند. پیشنهاد میکنم این دو لفظ را هممعنا بدانید؛ پذیرش این آرمان بهشدت میتواند امکانات خلاقتان را بگسترد.
به هنگام کار با ابزار این کتاب ــ وقتی وظایف هفتگی را به انجام میرسانید ــ تغییراتی بسیار بهوقوع میپیوندند. عمدهترین این تغییرات، پیشآوردن رویدادهای همزمان است: ما تغییر میکنیم و کائنات نیز این تغییر را فزونی میبخشد و میگسترد. این تجربه را در عبارتی خلاصه کردهام و بر میز تحریرم گذاشتهام: «به دریا بزن، تا نجاتغریق از راه برسد...»
این اصول معنوی که میخوانید، بستریست که شفا و کشف خلاق بر روی آن صورت میگیرد. روزی یکبار همهٔ این اصول را بخوانید و گوش درونی شنوایی داشته باشید تا هرگونه تغییر در گرایشها یا باورهای خود را دریابید.
اصول بنیادی
- خلاقیت، نظم طبیعی زندگیست.
- نیروی خلاقی، تمامی حیات را سرشار میسازد.
- خودمان آفرینشایم؛ در نتیجه مقدر است که با خلاقبودن، به خلاقیت تداوم بخشیم.
- خلاقیت، هدیهٔ خدا به ماست. با استفاده از آن، این هدیه را به او بازمیگردانیم.
- اگر خلاق نباشیم، برخلاف طبیعت واقعی خود عمل کردهایم.
- گشودن خویش در برابر خلاقیتی هر چه عظیمتر، خطری دربر ندارد.
شیوهٔ کاربرد کتاب برای بازیابی خلاقیت
بیش از همه، دعوتتان میکنم تا خلاقانه آن را به کار ببرید.
هر فصل شامل مقالهها و تمرینها و وظایف و یک رسیدگی هفتگیست. از میزان وظایف محوله نهراسید. درواقع، بیشتر این وظایف، بازیست. و تمام دوره بیش از روزی یک ساعت وقت نمیگیرد.
وقتی بهطور رسمی تدریس میکنم، پیشنهاد میکنم که شاگردان برای خودشان برنامههایی هفتگی را تنظیم کنند. مثلاً اگر میخواهید از یکشنبه شروع کنید، بخش قرائت آن فصل را یکشنبهشب بخوانید. آنگاه بهسرعت تمرینها را انجام بدهید. شاید فرصت نکنید همهٔ وظایف را بهانجام برسانید؛ در اینصورت بکوشید نیمی از آن را انجام بدهید. وظایفی را انتخاب کنید که خوشآیند مییابید، و همچنین آنهایی را که بهشدت دربرابرشان مقاومت میکنید.
کلاً متعهد شوید زمانی حدود هفت تا ده ساعت در هفته برای این کار وقت بگذارید.
به هنگام کاربرد این کتاب، بهخاطر آورید که راه هنرمند، راهی مارپیچ است. گاه بارها پیرامون بعضی از مسائل میچرخید و هر بار در سطحی متفاوت. زندگی هنرمندانه پایان ندارد. هدف ما در اینجا این است که راه را بیابیم و جای پای خود را محکم گردانیم و صعود را آغاز کنیم.
چهچیز را میتوان انتظار داشت؟
بسیاری از ما، اندیشههای عظیم و رؤیاهای شگفت داریم، امّا نمیتوانیم آنها را تحقق بخشیم. گاه عطشهای خلاق ویژهیی داریم که آرزو میکنیم میتوانستیم آنها را برآورده سازیم؛ مثلاً آرزوی آموختن پیانو، نقاشی، بازیگری، نویسندگی. گاه هدفمان کلیتر است. خواهان چیزی هستیم که شاید بتوان آن را خلاقانهزیستن خواند؛ مثلاً خلاقیت گستردهتری را در زندگی حرفهئیمان میطلبیم.
همهٔ ما موجوداتی بسیار پیچیده و منحصربهفردیم. با این حال فرآیند شفا دارای شاخصهای مشترک و قابلتشخیصیست.
در چند هفتهٔ نخست کار با این روند، میزان مشخصی از سردرگمی و مخالفت و اعتراض را مشاهده میکنیم. این مرحلهٔ آغازین، در میان دوره با انفجار خشم مواجه میشود. و بهدنبال خشم اندوه میآید. و آنگاه امواج متغیری از مقاومت و امید.
به دنبال این مرحلهٔ رشد متلاطم، کششی نیرومند برای کنارگذاشتن دوره و بازگشت به زندگی شناخته و معمول پیش میآید. این مرحله را درجازدن خلاق میخوانم. تعهد مجدد به فرآیند دوره، موجب سقوط آزاد و تسلیم مشتاقانه منیت میشود. به دنبال این امر، مرحلهٔ نهایی دوره پیش میآید که مشخصهاش حس تازهیی نسبت به خویشتن است و استقلالرأی و گسترش جهش و امید و انتظار و هیجان و همچنین توانایی ایجاد و اجرای طرحها و برنامههای خلاق بهطور منسجم.
اگر همهٔ اینها آکنده از عذاب عاطفی الیمی مینماید، بهراستی که چنین نیز هست؛ زیرا هرگاه به شفای خلاقیت میپردازیم، به فرآیندی گام مینهیم که کنارهگیری از شیوهٔ آشنای زندگیست.
از غوطهورشدن در زندگیمان دست میکشیم تا دیدگاهی کلی بهدست آوریم. این دیدگاه کلی به ما قدرت میبخشد تا به انتخابهای معتبر و خلاق دست بزنیم. ثمرهٔ این کنارهگیری، دقیقاً همان چیزیست که نیاز دارید تا بتوانید فرآیندی مثبت را ــ که هم دردناک است و نیز هیجانانگیز ــ ادراک کنید.
بسیاری از ما درمییابیم که با سرمایهگذاری نامناسب زندگیمان در امیدها و رؤیاها و برنامههای دیگران، نیروهای خلاقمان را از دست دادهایم. وقتی از آمیزش با آرزوهای دیگران میکاهیم، بر قابلیت انعطاف شخصی خود میافزاییم. آنگاه استقلال رأی و امکانات افزونتری را تجربه میکنیم.
در این نقطه از فرآیند شفاست که به حالی میفتیم که رابرت بلای آن را «سقوط به خاکستر» خوانده است؛ «برای خویشتنی که وانهادهاش بودیم ماتم میگیریم». چنان به پیشوازش میرویم که گویی به پیشواز معشوقی که در پایان جنگی طولانی و گران به سوی ما بازمیگردد.
برای تحقق شفای خلاقیت باید به این دوران ماتم تن دردهیم. بههنگام خودکشی این خویشتن «نیکو خصال» که به او خو گرفته بودیم، درمییابیم مقادیری از اندوه ضرورت دارد. اشکهای ما خاک رشد آتیمان را آبیاری خواهد کرد. باید بگذاریم انفجار درد ما را بترکاند. بهخاطر آورید که این دردی سودمند است. رعدی که روشنایی میآورد.
امّا از کجا بدانید که خلاقیتتان با مانع روبرو شده است؟ حسد عالیترین نشانه است. آیا از بعضی هنرمندان انزجار دارید؟ آیا به خود میگویید: «اگر فقط چنین میشد یا چنان میبود...، من هم میتوانستم همان کار را انجام بدهم»؟
وقتی میآموزید که هنرمند درونتان را بشناسید و از او مراقبت و حمایت کنید، راههایی را خواهید آموخت تا جای زخمهای عاطفی را محو گردانید و اعتمادبهنفس خود را تقویت کنید. آنگاه عقاید کهنه و آسیبرسانندهیی که دربارهٔ خلاقیت دارید، نمایان خواهد شد و از میان خواهد رفت.
![]() |
![]() |
|
خلاصهای از مقدمهٔ کتاب «راه هنرمند» | خلاصهای از معرفی ابزارهای کتاب «راه هنرمند» |