
خلاصهٔ «زبان زندگی»
۱۲: مارشال روزنبرگ | کامران رحیمیان
پشت جلد
ارتباط غیرخشونتآمیز (NVC) روشی تعاملیست که تبادل اطلاعات و حل صلحآمیز اختلافات را تسهیل میکند. ارتباط غیرخشونتآمیز بر ارزشهای مشترک انسانی و نیازها تکیه میکند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزتنفس میشود و استفاده از زبانی که سلامت را افزایش میدهد، تشویق میکند.
ارتباط غیرخشونتآمیز باور دارد که به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم؛ «غنیسازی زندگی»، رضایتآمیزترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف، بر پذیرش مسئولیت فردی در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تأکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمیداند نیز مؤثر است.
با «ارتباط غیرخشونتآمیز» شما خواهید دانست که:
- هر کاری که هر کسی انجام میدهد تلاشی است برای تحقق نیازهای متحققنشده.
- برای هر کسی تحقق نیازها از طریق همکاری، سالمتر از رقابت است.
- به صورت طبیعی افراد وقتی که از روی میل در سلامت دیگران سهیم شوند، لذت میبرند.
مهارتهای «ارتباط غیرخشونتآمیز» به شما کمک میکند تا:
- احساس گناه، شرم، ترس و افسردگی را از بین ببرید.
- خشم و ناامیدی را به ساختن اتحاد و مشارکت تبدیل کنید.
- راهحلهایی بر اساس امنیت، احترام متقابل و اتفاقآرا خلق کنید.
- نیازهای اساسی فرد، خانواده، مدرسه، جامعه و اجتماع را با روشهای «غنیکنندهٔ زندگی» تحقق بخشید.
۱) نثار از صمیم قلب
NVC کمک میکند تا رابطهٔ ما با خودمان و دیگران به گونهای برقرار شود که محبت وجودمان شکوفا شود. همچنین ما را راهنمایی میکند تا شیوهٔ ابراز خود و گوشدادن به دیگری را با تمرکز بر چهار مرحله بازسازی کنیم:
۱ـ آنچه مشاهده میکنیم
۲ـ آنچه احساس میکنیم
۳ـ آنچه نیاز داریم
۴ـ آنچه برای غنای بیشتر زندگیمان تقاضا داریم
NVC، دقیقشنیدن، احترام، همدلی و خواست مشترک و متقابل برای نثار از صمیم قلب را پرورش میدهد. برخی مردم NVC را برای پیدا کردن محبت و همدلی با خود به کار میبرند؛ برخی دیگر از آن برای رسیدن به عمق بیشتر در روابط صمیمی خود کمک میگیرند و گروهی برای بهبود روابط اداری و سیاسی آن را به کار میگیرند. در سراسر جهان NVC برای میانجیگری در همه سطوح منازعه و مناقشه استفاده میشود.
۲) ارتباطی که محبت را مسدود میکند
از یک طرف ذات ما نیازمند نثار و دریافت محبت است، و از طرف دیگر در طی زندگی مدلهای گوناگونی از ارتباط «بیگانهساز از زندگی» را آموختهایم. این آموختهها سبب میشوند به گونهای حرف بزنیم و رفتار کنیم که به خود و دیگران آسیب برسانیم.
یک مدل از ارتباط «بیگانهساز از زندگی» قضاوت اخلاقی است که اشاره به اشتباه و بدی در وجود افرادی دارد که متناسب با ارزشهای ما عمل نمیکنند.
مدل دیگر، مقایسه است که میتواند راه محبت به دیگران و حتی خودمان را مسدود کند.
دیگر آنکه ارتباط «بیگانهساز از زندگی» آگاهی ما را از اینکه مسئول احساسات، افکار و اعمالمان هستیم از بین میبرد.
درخواست آمرانه یکی دیگر از ویژگیهای ارتباط «بیگانهساز از زندگی» است که راه محبت را مسدود میکند.
۳) مشاهده بدون ارزیابی
اولین مرحلهٔ NVC جداکردن مشاهده از ارزیابی است. وقتی مشاهده با ارزیابی همراه شود عکسالعمل طرف مقابل به آنچه میگوییم انتقاد و مقاومت است. NVC یک فرآیند کلامی است و کلیگویی ایستا را منع میکند، و به جای آن مشاهدههایی را که مبتنی بر زمان و موضوع قابلرؤیت است، قبول دارد، مثلاً «هنک اسمیت در ۲۰ بازی گل نزده است»؛ به جای «هنک اسمیت یک بازیکن ضعیف فوتبال است».
۴) شناسایی و ابراز احساسات
دومین مرحلهٔ ابراز خود، بیان احساسیست که داریم. با توسعهٔ دایرهٔ لغات خود از احساسها میتوانیم احساسهای خود را به صورت مشخص و واضح شناسایی و نامگذاری کنیم و در نتیجه راحتتر ارتباط برقرار کنیم. قبول آسیبپذیری خود و ابراز احساسمان میتواند به حل اختلافات کمک کند. NVC بین بیان کلماتی که احساسات را توصیف میکنند با کلمات و جملاتی که تفکرات، ارزیابیها و تفاسیر را توصیف میکنند، تمایز قائل است.
۵) قبول مسئولیت احساسات خود
سومین مرحلهٔ NVC توجه به نیازهاییست که پشت احساساتاند. آنچه دیگران انجام میدهند و میگویند، میتواند «محرک» احساسات ما باشد؛ امّا هرگز نمیتواند «علّت» بوجودآمدن آنها باشد.
وقتی ارتباط کسی با ما منفی است در چهار حالت پیام منفی او را دریافت میکنیم:
۱ـ سرزنش خودمان
۲ـ سرزنش دیگران
۳ـ درک احساسات و نیازهای خودمان
۴ـ درک احساسات و نیازهای پنهان در پشت پیام منفی دیگران
قضاوت، انتقاد، عیبیابی و تفسیر، همه نشانههای بیان وارونهٔ نیازها و ارزشهای خود ما هستند. وقتی انتقادی میشود تمام نیروی طرف مقابل صرف دفاع از خود یا حملهٔ متقابل میشود. هر چه ما بتوانیم مستقیمتر احساساتمان را به نیازهایمان مرتبط کنیم، برای دیگران آسانتر خواهد بود که به نیازهایمان پاسخ محبتآمیز بدهند. اگر ما نیازهایمان را مستقیماً بیان کنیم، شانس بیشتری برای تحقق آنها داریم. برای انجام اصولی این کار، بهتر است احساسات و نیازمان را به هم پیوند دهیم، مثلاً بگوییم: «من احساس میکنم... چون من...»
در جهانی که به خاطر شناخت و بیان نیازهایمان اغلب با بیرحمی قضاوت میشویم، برقراری این ارتباط میتواند بسیار وحشتناک باشد. مخصوصاً برای زنان که به نحوی تربیت شدهاند که نیازهای خود را برای رعایت حال دیگران نادیده بگیرند. ولیکن رنج حاصل از بیان نیازها، در برابر رنج حاصل از بیاننکردن نیازها ناچیز است. اگر خود ما برای نیازهایمان ارزش قائل نشویم، احتمالاً دیگران هم چنین نمیکنند.
در فرآیند رشد مسئولیت عاطفی، اغلب ما سه مرحله را تجربه میکنیم:
۱ـ «بردگی عاطفی» یعنی اعتقاد به مسئولیت در مقابل احساسات دیگران
۲ـ «مرحلهٔ نفرت» یعنی امتناع از قبول اهمیت احساسات و نیازهای دیگران
۳ـ «آزادی عاطفی» یعنی قبول مسئولیت کامل احساسات و اعمال خودمان، نه احساسات دیگران، زیرا میدانیم که نمیتوانیم تحقق نیازهایمان را به عهدهی دیگران بگذاریم.
۶) تقاضایی که زندگی را غنی میسازد
چهارمین مرحلهٔ NVC به این سؤال میپردازد که ما از یکدیگر چه درخواستی داریم تا زندگی یکدیگر را غنی سازیم. سعی میکنیم از جملات مبهم، انتزاعی و دوپهلو اجتناب کنیم، و به یاد داشته باشیم زبان عمل مثبت به کار ببریم، یعنی آنچه تقاضا داریم بگوییم و نه آنچه نمیخواهیم.
هنگام صحبت هر اندازه دربارهٔ آنچه میخواهیم صراحت بیشتری داشته باشیم، احتمال به دستآوردن آن بیشتر است. از آنجا که پیامی که ما میفرستیم، پیامی نیست که دریافت میشود، نیاز داریم روشی را یاد بگیریم تا از درست شنیدهشدن پیاممان مطمئن شویم؛ مخصوصاً وقتی در مقابل یک گروه قرار داریم. ما نیاز داریم تا درمورد قصد نهایی پاسخی که میخواهیم و موردنظرمان است صریح باشیم، در غیر این صورت ممکن است آغازگر یک صحبت بیحاصل باشیم که وقت قابل ملاحظهای از گروه را هدر میدهد.
وقتی شنونده بر این باور باشد که با رد تقاضا سرزنش یا تنبیه میشود، تقاضا را یک درخواست آمرانه تلقی میکند و میتوانیم با نشاندادن تمایل خود به دریافت پاسخ صادقانه چه منفی چه مثبت، آنها را به اینکه آنچه میگوییم یک تقاضا است نه درخواست آمرانه مطمئن سازیم. هدف NVC تغییر مردم و تغییر رفتار آنها به منظور پذیرش روش ما نیست؛ بلکه هدف برقراری رابطهای بر اساس صداقت و همدلی است که در نهایت نیازهای همه را تحقق میبخشد.
۷) دریافت همدلانه
همدلی درک همراه با احترامیست از آنچه طرف مقابل تجربه میکند. به جای همدلی ما تمایل شدیدی به نصیحتکردن، اطمینانبخشیدن، یا توضیح موقعیت و احساسات خودمان داریم. درحالیکه لازمهٔ همدلی این است که ذهن خود را خالی کنیم و با تمام وجود به طرف مقابل گوش دهیم. نصیحتکردن، آموزشدادن، دلداری، قصهگویی، مسدودکردن، همدردیکردن، بازجوییکردن، توضیحدادن و تصحیحکردن نمونههایی از درک عقلانی طرف مقابل است که مسیر همدلی را مسدود میکند.
در NVC صرفنظر از کلماتی که دیگران برای بیان خود به کار میبرند، ما به مشاهدات، احساسات، نیازها و تقاضاهایشان گوش میدهیم. در ادامه شاید مایل باشیم آن را انعکاس دهیم و آنچه را فهمیدهایم به بیانی دیگر بازگو کنیم. ما در انجام همدلی با دیگران قبل از آنکه تمرکزمان را متوجه راهحلها یا تقاضای آرامش کنیم، امکان میدهیم که خود را کاملاً ابراز کنند. با استمرار همدلی، ما به گوینده امکان برقراری تماس با لایههای عمیقتر وجودش را میدهیم.
ما میدانیم که گوینده همدلی کافی دریافت کرده است وقتی که:
الف) خلاصی از تنش را احساس کنیم
ب) جریان کلمات متوقف شود
ما نیاز به همدلی داریم تا بتوانیم همدلی کنیم. وقتی خود را در حالت تدافعی یا ناتوان از همدلی یافتیم به معنی این است که نیاز داریم
الف) صبر کنیم، نفس بکشیم و با خودمان همدلی کنیم
ب) بهطور غیرخشونتآمیز فریاد بکشیم
ج) استراحت کنیم
۸) قدرت همدلی
با شنیدن احساسات و نیازهای پشت سکوت با آن همدلی کنید. همدلی در توانایی ما برای حضورداشتن مبتنی است.
توانایی ما در همدلیکردن به ما امکان میدهد که آسیبپذیربودن خود را بپذیریم و خشونت بالقوه را بیاثر کنیم؛ به ما کمک میکند تا بتوانیم «نه» را بدون تعبیر طردشدن بشنویم، مکالمههای ملالآور را زنده کنیم و حتی احساسات و نیازهای ابرازشده در سکوت را بشنویم.
وقتی فردی با کسی ارتباط دارد که بارها و بارها به او همدلانه گوش میکند، تأثیرات فلجکنندهٔ دردهای روانی را پشتسر میگذارد. ما از طریق گوشکردن به احساسات و نیازهای دیگران «خیلی چیزها میگوییم...».
برای جاندادن به یک مکالمه همدلی کنید. آنچه شنونده را کسل میکند، گوینده را نیز کسل میکند. اغلب مردم ترجیح میدهند که طرف مقابل به جای تظاهر به گوشکردن، صحبتشان را قطع کند.
۹) ارتباط محبتآمیز با خود
مهمترین کاربرد NVC در تعیین روش رفتار با خودمان است. وقتی ما نسبت به خودمان خشونت درونی داریم، بسیار مشکل است که نسبت به دیگران محبت واقعی داشته باشیم.
وقتی اشتباه میکنیم، میتوانیم از فرآیند افسوسخوردن NVC (ارتباط با احساسات و نیازهای تحققنیافته که با اعمال گذشتهٔ ما تحریک شدهاند و ما اکنون پشیمان هستیم) و خود-بخشودگی (مرتبطشدن با نیازی که با انجام عملی که در حال حاضر از آن پشیمانیم، سعی در تحقق آن داشتهایم) استفاده کنیم تا به ما نشان دهد کجا میتوانیم به جای گیرافتادن در خود-داوری اخلاقی، رشد کنیم.
ارزیابی رفتارهایمان بر اساس نیازهای برآوردهنشدهٔ خودمان، نیروی تغییری را به وجود میآورد که مبتنی بر میل حقیقی برای سهیمشدن در «سلامت» خود و دیگران است و نه شرم، گناه، خشم یا افسردگی.
همچنین خود-بخشودگی را به دلیل انتخاب آگاهانه در زندگی هر روزه، فقط با درخدمت نیازها و ارزشهای خود بودن و نه به دلیل وظیفه، کسب پاداش بیرونی، یا اجتناب از گناه، شرم و تنبیه پرورش میدهیم. اگر وظایف کسالتآوری را که در حال حاضر خود را ملزم به انجام آنان میدانیم مرور کنیم و «مجبوربودن» را به «انتخابکردن» تبدیل کنیم، فرح و انسجام بیشتری در زندگیمان کشف خواهیم کرد.
۱۰) ابراز کامل خشم
سرزنش و تنبیهکردن دیگران، بیان سطحی خشم است. اگر دوست داریم که خشممان را بهطور کامل ابراز کنیم، اولین قدم این است که بدانیم کسی مسئول خشم ما نیست. به جای آن نور آگاهی را بر احساسات و نیازهای خودمان میتابانیم و به جای قضاوت، سرزنش و تنبیه دیگران، به ابراز نیاز خود میپردازیم تا احتمال تحقق آن افزایش یابد.
چهار قدم برای ابراز خشم عبارت است از:
۱ـ صبرکردن و نفسکشیدن
۲ـ شناسایی قضاوتهای ذهنی
۳ـ مرتبطشدن با نیازهای خود
۴ـ ابراز احساسات و نیازهای متحققنشدهمان
گاهی بین قدم سوم و چهارم، ممکن است انتخاب ما همدلی با طرف مقابل باشد، تا او بهتر بتواند آنچه را در مرحلهٔ ۴ ابراز میکنیم، بشنود.
برای یادگیری و کاربرد فرآیند NVC نیاز داریم به خودمان فرصت دهیم.
۱۱) استفادهٔ حفاظتی از قدرت
در موقعیتهایی که امکان ارتباط وجود ندارد، مثل هنگام بروز خطرات آنی، احتمالاً نیاز به استفادهٔ حفاظتی از قدرت داریم. به هنگام استفادهٔ حفاظتی از قدرت، نیت ما جلوگیری از صدمه و بیعدالتی است و نه رنجاندن، پشیمانکردن یا تغییردادن افراد. استفادهٔ تنبیهی از قدرت معمولاً موجد خشونت و مقاومت بیشتر در مقابل رفتاری که در جستجویش هستیم، میشود. تنبیه، حسننیت و عزتنفس را ازبین میبرد و توجه ما را از ارزشهای درونی یک رفتار به پیامدهای بیرونی آن معطوف میدارد. سرزنش و تنبیه در ایجاد انگیزههایی که دوست داریم در دیگران برانگیزیم، ناکارآمدند.
ترس از تنبیه بدنی، آگاهی کودکان را از محبتی که علت اصلی درخواست آمرانهٔ والدین است، مسدود میکند. کتکزدن کودکان نشانه بیمحبتی بوده و بیتأثیر است، زیرا به کودکان یاد میدهد که هر وقت راههای دیگر مؤثر واقع نشد، میتوانیم به خشونت جسمانی متوصل شویم.
در این فکرم که آیا والدینی که موفقیت چنین تنبیهی را ادعا میکنند، بر این نکته آگاهند که بسیاری از کودکان در مقابل آنچه ممکن است برایشان خوب باشد ایستادگی میکنند، آن هم فقط به این دلیل که جنگ در مقابل زور و اجبار را به تسلیمشدن ترجیح میدهند.
۱۲) آزادکردن خود و مشاوره با دیگران
NVC با ترجمهٔ پیامهای درونی، به احساسات و نیازها به ما کمک میکند که ارتباط درونی خود را اصلاح کنیم. توانایی ما برای تمیزدادن احساسات و نیازها و همدلیکردن با آنها میتواند ما را از افسردگی نجات بخشد. از آن پس میتوانیم وجود انتخاب را در تمام اعمالمان تشخیص دهیم. با نشاندن تمرکز بر آنچه واقعاً میخواهیم و چگونگی آن، به جای تمرکز بر اینکه دیگران یا خودمان چه اشکالی داریم، NVC به ما درک و ابزاری برای خلق ذهنیت صلحآمیز میدهد. افراد حرفهای در مشاوره و رواندرمانی هم میتوانند از NVC برای بهوجودآوردن روابط واقعی دوجانبه بین خود و مراجعان استفاده کنند.
۱۳) ابراز قدردانی در «ارتباط غیرخشونتآمیز»
تمجیدهای متداول، هر چند مثبت، حالت قضاوت دارند و بعضیوقتها برای آلتدستقراردادن رفتار دیگران ابراز میشوند. NVC ابراز قدردانی را فقط برای تجلیلکردن ترغیب میکند و ما آن را با سه جزء بیان میکنیم:
۱ـ اعمالی که بر سلامت ما تأثیر داشتهاند
۲ـ یک یا چند نیاز مشخص ما که متحقق شده است
۳ـ احساسات خوشایندی که در نتیجهٔ تحقق آن نیازها در ما به وجود آمده است
معنی کلمهٔ «متشکرم» در NVC عبارت است از: «این کاریست که تو کردی؛ این احساسیست که من دارم؛ این نیاز من است که متحقق شد.»
وقتی قدردانی را به این روش دریافت میکنیم، میتوانیم بدون هیچ احساس برتری و یا خضوع ساختگی فقط با همراهی فردی که قدردانی را ابراز کرده، آن را با خوشحالی دریافت کنیم.
سخن آخر
وقتی صحبت از ارتباط غیرخشونتآمیز است، مادربزرگم طبیعتاً اینطور بود؛ او فکر نکرد که این مرد «چه» بود. اگر چنین میکرد، احتمالاً قضاوت میکرد که او یک دیوانه است و خود را از شر او راحت میکرد. نه! او در حیطهٔ آنچه مردم احساس میکنند و نیاز دارند، فکر میکرد؛ اگر گرسنهاند سیرشان کن و اگر بدون سرپناهاند، مکانی برای خوابیدن به آنها بده.