شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

تقلید را گریزی نیست...

۱

۱ـ دیروز درمورد تقلید، بحثی رو شروع کردم که می‌خوام امروز ادامه بدم. دیروز گفتم «تقلید یکی از دلایل پیشرفت نسل بشره»؛ امروز می‌خوام این جمله رو توضیح بدم. ما از زمانی که به دنیا میایم، دائم در حال تقلیدکردن‌ایم؛ تقریباً تمام چیزهایی که در مسیر «رشد» یاد می‌گیریم از جنس تقلیده؛ «راه‌رفتن» رو اگه پدر یا مادری نباشه که برامون انجام بده نمی‌تونیم یاد بگیریم؛ «حرف‌زدن» رو اگه از کسی نشنویم، نمی‌تونیم انجام بدیم. تمام کارهایی که یک کودک یاد می‌گیره، درواقع تقلید می‌کنه. درمورد کودک یادگیری با تقلید مترادف‌ـه؛ وقتی می‌گیم: «بچه فلان کارو از کی یاد گرفته؟»، درواقع داریم می‌گیم: «بچه فلان کارو از کی تقلید کرده؟»

۲ـ هیچ کودکی نیست که در مسیر «رشد»، حداقل یک «الگو» یا «قهرمان» نداشته باشه. قهرمانی که «مرجع تقلید»ش باشه؛ که نوع حرف‌زدن، راه‌رفتن، ادا و اطوارها، ژست‌ها، ممیک‌ها و حرکات بدنی‌اش به اون «رفته باشه»... . فیزیک بچه به پدر، مادر یا اجداد اون‌ها «می‌ره»؛ امّا رفتارش می‌تونه به یک مجری تلویزیونی که صرفاً هر روز برنامه‌شو می‌دیده شبیه بشه، یا یک دوست یا مربی یا خواهر/برادر... .

۳ـ ما تا نوجوانی و جوانی هم همچنان اسوه‌ها و قهرمان‌هایی داریم؛ ممکنه جنس تقلیدکردن‌مون، این بار به نسبت زمان کودکی، عمیق‌تر و پیچیده‌تر شده باشه؛ ممکنه از افراد بیشتری در جاهای مختلف تقلید کنیم و در هر زمینه‌ای یک کولاژی از جزئیات رفتاری بسازیم؛ ولی تمام تکه‌های پازلی که کنار هم کولاژ می‌کنیم، از جایی بیرون از خودمون اومده و با کمی دست‌کاری، «مال خود» شده...

۴ـ من معتقدم تمام ما بلااستثناء تقلید می‌کنیم. هر کسی می‌گه من قهرمانی ندارم یا از هیچ‌جایی «الگو» نمی‌گیرم و اکثریت وجوه شخصیت‌م، ساخته و پرداختهٔ خودمه و هیچ مبدأئی در بیرون از خودم نداره، یک دروغ‌گوی تمام‌عیاره. تقلیدکردن بد نیست؛ ای‌بسا تنها راه پیشرفت موجودات ذی‌شعوره؛ چه انسان و چه حیوان. منتها مسئلهٔ مهم «نحوه»ٔ این تقلیده؛ باید دید چه جزئیاتی رو باید در شیوه‌ای که تقلید می‌کنیم، به کار ببندیم تا از «تقلید» به «اوریجینالیتی» برسیم؛ از «کشف» به «ابداع» برسیم...

۹۶/۰۴/۱۱

نظرات  (۱)

۱۱ تیر ۹۶ هورایزن horizon
ای جاااان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...