
تقلید را گریزی نیست...
۱
۱ـ دیروز درمورد تقلید، بحثی رو شروع کردم که میخوام امروز ادامه بدم. دیروز گفتم «تقلید یکی از دلایل پیشرفت نسل بشره»؛ امروز میخوام این جمله رو توضیح بدم. ما از زمانی که به دنیا میایم، دائم در حال تقلیدکردنایم؛ تقریباً تمام چیزهایی که در مسیر «رشد» یاد میگیریم از جنس تقلیده؛ «راهرفتن» رو اگه پدر یا مادری نباشه که برامون انجام بده نمیتونیم یاد بگیریم؛ «حرفزدن» رو اگه از کسی نشنویم، نمیتونیم انجام بدیم. تمام کارهایی که یک کودک یاد میگیره، درواقع تقلید میکنه. درمورد کودک یادگیری با تقلید مترادفـه؛ وقتی میگیم: «بچه فلان کارو از کی یاد گرفته؟»، درواقع داریم میگیم: «بچه فلان کارو از کی تقلید کرده؟»
۲ـ هیچ کودکی نیست که در مسیر «رشد»، حداقل یک «الگو» یا «قهرمان» نداشته باشه. قهرمانی که «مرجع تقلید»ش باشه؛ که نوع حرفزدن، راهرفتن، ادا و اطوارها، ژستها، ممیکها و حرکات بدنیاش به اون «رفته باشه»... . فیزیک بچه به پدر، مادر یا اجداد اونها «میره»؛ امّا رفتارش میتونه به یک مجری تلویزیونی که صرفاً هر روز برنامهشو میدیده شبیه بشه، یا یک دوست یا مربی یا خواهر/برادر... .
۳ـ ما تا نوجوانی و جوانی هم همچنان اسوهها و قهرمانهایی داریم؛ ممکنه جنس تقلیدکردنمون، این بار به نسبت زمان کودکی، عمیقتر و پیچیدهتر شده باشه؛ ممکنه از افراد بیشتری در جاهای مختلف تقلید کنیم و در هر زمینهای یک کولاژی از جزئیات رفتاری بسازیم؛ ولی تمام تکههای پازلی که کنار هم کولاژ میکنیم، از جایی بیرون از خودمون اومده و با کمی دستکاری، «مال خود» شده...
۴ـ من معتقدم تمام ما بلااستثناء تقلید میکنیم. هر کسی میگه من قهرمانی ندارم یا از هیچجایی «الگو» نمیگیرم و اکثریت وجوه شخصیتم، ساخته و پرداختهٔ خودمه و هیچ مبدأئی در بیرون از خودم نداره، یک دروغگوی تمامعیاره. تقلیدکردن بد نیست؛ ایبسا تنها راه پیشرفت موجودات ذیشعوره؛ چه انسان و چه حیوان. منتها مسئلهٔ مهم «نحوه»ٔ این تقلیده؛ باید دید چه جزئیاتی رو باید در شیوهای که تقلید میکنیم، به کار ببندیم تا از «تقلید» به «اوریجینالیتی» برسیم؛ از «کشف» به «ابداع» برسیم...