شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۴۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دغدغه:نوشتن
قرار ۳۱ روزه

۰

قرار ۳۱ روزه: هر روز، یک مطلب

۰۹:۲۹۱۰
تیر

۱ـ تقلید کار میمونه / میمون جزو حیوونه...؛
خلق را تقلیدشان بر باد داد / ای دو صد لعنت بر این تقلید باد!؛
بسته به سطح فاخربودن‌تون، می‌تونید هر کدوم که دوست دارید رو انتخاب کنید(!)؛ ولی حتماً از دوران کودکی، بارها به اشکال مختلف، با سرکوفت‌هایی از این جنس برخورد کردین. منم برخورد کردم و تا چندی قبل هم ممکن بود باهاش موافق باشم؛ ولی امروز نظر متفاوتی دارم. امروز معتقدم تقلید ممکنه کار میمون باشه، امّا ما انسان‌ها توش یه تخصص خارق‌العاده داریم(!). نه اینکه چیز بدی باشه؛ اتفاقاً می‌خوام بگم یکی از دلایل پیشرفت نسل بشر، همین «تقلید»ـه؛ «خلق را تقلیدشان نجات داد؛ ای دو صد رحمت بر این تقلید باد!»

به قولِ

دیالوگی از فیلم «یک متود خطرناک»

خواب فروید

۰۸:۱۳۱۰
تیر

یونگ: تو چطور؟ خوابی برای تعریف‌کردن داری؟
فروید: همم؛ دیشب یکی از پیچیده‌ترین خواب‌ها رو دیدم؛ به طرز خاصی عمیق بود.
- بگو بشنویم...
خوشحال می‌شم برات تعریف کنم؛ ولی فکر می‌کنم بهتره این کارو انجام ندم.
- برای چی؟
- نمی‌خوام به جایگاه‌ام صدمه بزنم.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل آخر کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

بحران مطالعه

۲۱:۲۵۰۵
تیر

بحران مطالعه؛ راستی که دردی از این عمومی‌تر نمی‌توان یافت. دنیا یک‌سره به این درد مبتلاست. مردم کم می‌خوانند، سریع می‌خوانند، بد می‌خوانند... .

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل یازدهم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

کتاب و زندگی

۲۱:۱۶۰۵
تیر

هنگامی که از رمان گفتگو می‌کردیم، گفتیم که رمان برای طبایعی که کتاب را بد می‌خوانند و از درست‌خواندن و دقت‌کردن در آن منحرف می‌شوند، این خطر را دارد که از حقیقت دور می‌شوند.

این مشکل منحصر به خواندن رمان نیست. تمام چیزهایی را که ما می‌خوانیم و معلومات ما از آن‌ها «پرورش عمومی» ما را تشکیل می‌دهد، از این خاصیت مبرا نیست.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل دهم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

کتاب‌خانهٔ شما

۲۱:۰۵۰۵
تیر
لزوم کتاب‌داشتن

کتابخانه نباید، به‌طوری‌که امروز هست، از تزئینات استثنائی خانه‌ها باشد. گوشهٔ اتاقی را به‌خوبی می‌توان بدین‌کار اختصاص داد. لازم نیست صدها کتاب در آن جمع کنیم؛ امّا هیچ دوستی باوفاتر از کتاب نیست. اگر بگویم که خودداری از مصاحبت با چند کتاب برگزیده بدان ماند که از دست‌یافتن به بزرگترین گنجینه‌های روی زمین سر باز زنیم، به‌هیچ‌وجه چیزی به‌خطا نگفته‌ام.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل نهم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

روزنامه‌ها

۱۸:۰۳۰۵
تیر

اگر بنا بود رتبه‌هایی برای خوانندگان در نظر گرفته می‌شد، روزنامه‌خوان، یعنی کسی که میل خواندن را فقط با روزنامه سیراب می‌کند، در درجات پایین‌تر خوانندگان قرار می‌گرفت. این چنین خواننده‌ای معمولاً پرورش کافی نیافته است، ولو آنکه بگوید همهٔ روزنامه‌ها را می‌خواند تا بتواند بی‌طرفانه قضاوت کند. تجربه به ما نشان داده است که او در آخر کار صاحب هیچ عقیده‌ای نخواهد بود و در اکثر موارد به تردید نظری ابراز می‌دارد؛ وحدت از فکر او رخت برمی‌بندد؛ چه در تناقض‌های بی‌شمار غرق می‌شود و از دنبال‌کردن یک خط سیر موزون عاجز می‌ماند.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل هشتم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

خواندن رمان

۱۶:۱۸۰۵
تیر
رمان خوب و رمان بد

خوانندهٔ رمان یک‌باره با مسائل زیادی روبه‌رو می‌شود. این حالت عمومیت دارد. رمان ممکن است همه‌چیز داشته باشد یا هیچ نداشته باشد؛ ممکن است منابع سرشار و متنوعی را در دسترس ما بگذارد و در عین حال ممکن است ما را به بیابانی عاری از جنبش حیات و زندگی هدایت کند.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل هفتم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

خواندنی‌های مسافرت

۱۵:۳۴۰۵
تیر
هوا و هوس؟ به‌هیچ‌وجه

در کشتی، در قطار، در اتوبوس ما چیزی می‌خوانیم. به‌هنگام مسافرت کتاب‌های زیادی باز و مخصوصاً کتب زیادی بسته می‌شوند.

کتاب مسافرت از جمله خواندنی‌هایی‌ست که بیش از هر چیز بدان بی‌اعتنایی می‌شود. مسافر کتابی را از کتابفروشی ایستگاه می‌خرد، هر چه باشد و هر چه به‌دستش برسد.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل ششم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

خواندن شعر

۱۵:۱۷۰۵
تیر

از میان انواع نوشته‌های ادبی خواندن هیچ‌کی به‌قدر شعر مشکل و پیچیده نیست. اولاً به این دلیل که طرز خواندن شعر بستگی تام به رابطه‌ای دارد که بین خواننده و شعر برقرار می‌شود. ثانیاً بدین جهت که شعر نیز مانند موسیقی وسیله‌ای برای بیان و تفسیر ظریف‌ترین احوال فکری‌ست.

خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از فصل پنجم کتاب «هنر کتاب‌خواندن»

مباحث تحقیقی و تاریخ

۱۵:۰۱۰۵
تیر

تنها به خواندن داستان قناعت نکنید. بهترین قصه‌های پهلوانی را هر قدر هم که به حقیقت زندگی نزدیک شوند عین زندگی نمی‌توان دانست، چه خیال‌پردازی و تعبیر در آن‌ها سهم به‌سزایی دارند.




شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...