قصهٔ زندگی
۱۵
بدترین چیز اینه که آدم قصهٔ زندگیشو گم کنه و نفهمه کجای قصهشه!
ما زیر عنوان «گفتگو با کتاب» قراره مجموعه افکار پراکنده و گوناگونی که درمورد کتابها دارم رو شاهد باشیم.
سعی میکنم پستها رو کوتاه بنویسم و هر پست به موضوع خاص و جزئییی در حوزهٔ کتاب بپردازه.
این مطالب میتونن از نقد یک کتابی که خوندم تا بیان یک موضوع کلی درمورد کتابها رو شامل بشه.
رهگذرها در خیابان؛
از کنار هم میگذریم...
بیخبر از اینکه
کدام شب یا روز
در کدام رؤیا
ممکن است دوباره
چهرهٔ همدیگر را ببینیم...
برای بازیابی خلاقیت، دو ابزار محوری وجود دارند؛ صفحات صبحگاهی و قرار ملاقات با هنرمند درون. بیداری خلاق، مستلزم کاربرد هر دوی اینهاست؛ لطفاً بیدرنگ استفاده از آنها را شروع کنید.
صفحات صبحگاهی، سه صفحه دستخط معمولیست که بهطور تداعی آزاد و بدون تفکر مینویسید و دست از روی کاغذ برنمیدارید. شاید حتی بتوان از عظمت آن کاست و آن را «تخلیهٔ ذهن» خواند، چون یکی از کارهای اصلیاش نیز همین است.
چند روز پیش به مناسب تولدم عکسهای برتری که در سال گذشته روی لپتاپم ذخیره کرده بودم رو براتون گذاشتم. از اونجایی که استقبال از اون پست بینظیر بود(!) تصمیم گرفتم از این کارا بیشتر انجام بدم! هفتگیاش کنم! راستش تو فرآیند جمعآوری عکسهای پارسال، چیزی که توجهمو بیشتر جلب کرد این بود که چقدر قبلاًها این عادت ذخیرهکردن عکس بیشتر تو من نهادینه بود و از پارسال اتفاقاً چقدر کم عکس داشتم... برای همین فکر میکنم وجود یک همچین بخشی در وبلاگ که بهصورت هفتگی مجبور باشم براش عکس جور کنم، منو تشویق میکنه به دنبالکردن منابع عکس بیشتر و در نتیجه برگشتن این مسئله به دغدغههام. هر چند هنوز هم جمعوجور و دستهبندیکردن فایلهای عکس توی ویندوز یک عذاب الیمه! اگه تو این زمینه پیشنهادی دارید، تو رو خدا دریغ نکنید!
همراه بسیار است، امّا همدمی نیست | مثل تمام غصهها، این هم غمی نیست |
دلبستهٔ اندوه دامنگیر خود باش | از عالم غم دلرباتر عالمی نیست |
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار | از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست |
چشمی حقیقتبین کنار کعبه میگفت | «انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست |
در فکر فتح قلهٔ قافم که آنجاست | جایی که تا امروز بر آن پرچمی نیست |
کتاب «از اعماق» اسکار وایلد شدیداً پتانسیل فالگرفتن داره! هر چند وقت یکبار که از خوندن کاملاش میگذره، میتونی به صفحهای یا پارگرافی پُل بزنی ــ بر حسب تصادف ــ و آن تکه را بهعنوان حکمی کلی و قانونی اساسی برای زندگی و روابط بخونی و لذت ببری!
ارتباط غیرخشونتآمیز (NVC) روشی تعاملیست که تبادل اطلاعات و حل صلحآمیز اختلافات را تسهیل میکند. ارتباط غیرخشونتآمیز بر ارزشهای مشترک انسانی و نیازها تکیه میکند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزتنفس میشود و استفاده از زبانی که سلامت را افزایش میدهد، تشویق میکند.
ارتباط غیرخشونتآمیز باور دارد که به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم؛ «غنیسازی زندگی»، رضایتآمیزترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف، بر پذیرش مسئولیت فردی در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تأکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمیداند نیز مؤثر است.
باری سوار گُردهٔ مردم نکردهایم | خود را به نعمتی گذرا گم نکردهایم |
گر در تنور، دست تهی پیش بُردهایم | یک جو طمع به حرمت گندم نکردهایم |
جنگل، گواه باش، اگر خانه سرد بود | یک شاخه از درخت تو هیزم نکردهایم |
ما را به جرم آینهبودن شکستهاند | زیرا به روی رنگ، تبسم نکردهایم |
دریای شوربخت صبوریم و سالها | طوفان کشیدهایم و تلاطم نکردهایم |
ما بینماز گرچه جهنم خریدهایم | بیآب ماندهایم و تیمم نکردهایم |
دقت کردی چجوری وقتی یه آهنگ کرم گوش*ات میشه، میتونی توی همون ذهنت تُندترش کنی و سریع ازش رد بشی؟ حالا فکر کن اگه بتونی همین کارو درمورد پیامهای منفی والدانهای که تو نوارهایی در مغزت ذخیره شده و هی پلی میشه هم انجام بدی، چی میشه؟ یعنی میتونی سرعت اون نوارا رم کمکم یاد بگیری و با تمرین تندتر کنی؛ که سریعتر پخش بشن وقتی پخش میشن؛ و برن پی کارشون؛ ازشون سریعتر خلاص شیم!
نظرت چیه؟ یعنی ممکنه؟ یا اصلاً راهحل خوبی نیست؟
* کرم گوش: آهنگی قبلاً شنیدهشده که به صورت خلقالساعه وارد ذهن شده و پخش میشه و حالا قطعکردنش کار حضرت فیله!