شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۲۴ سالگی به روایت تصاویر

۸: یک ۱۸ تیر دیگه هم گذشت...

پیش‌نوشت

آیا از نیمه‌شب تا صبح دیروز سرور بیان پایین اومد؟ چند ساعتی برای من هیچ وبلاگی که زیرمجموعهٔ بیان بود + کنترل‌پنل‌ام باز نمی‌شد. چه خبر است بیانی‌ها؟ من یک ایمیل هم چند وقت پیش‌ها فرستادم براتون پر از پیشنهاد، ولی پاسخ ندادید! چرا؟

دوستان، از مطالب‌تون حتماً بک‌آپ بگیرین؛ برای من از این اتفاقات زیاد افتاده و به هیچ سرویسی نمی‌شه از این جهت اعتماد کرد! خودتون هوای آرشیو مطالب‌تون رو نگه دارین...

داستان این پست

امروز روز تولدم بود (یعنی هست)؛ گفتم تو وبلاگ چی کار کنم که خاص و متفاوت باشه؟ هم فان باشه، هم روایتی از اینکه سال رو چطوری گذروندم؟ به‌نظرم رسید چطوره یک سری از عکس‌هایی که تو یک سال اخیر، روی لپ‌تاپ‌م ذخیره کردم رو به اشتراک بذارم؟ کاری که معمولاً انجام نمی‌دم و خارج از محدودهٔ راحتی‌مه... و به‌نوعی تشکری هست از همهٔ دوستانی که زحمت می‌کشن و سر می‌زنن، نظر می‌دن، و به من لطف دارن... امیدوارم وقت‌تونو تلف نکنم و حداقل چند تا از عکس‌ها به‌دردی‌تون بخوره.

امسال به روایت تصاویر

تا ۹۰ سالگی، کل هفته‌هایی که زندگی می‌کنیم، در این تصویر نقش بسته. هر هفته، یک مربعه! کلّ زندگی‌مون همین حول‌وحوشه! خیلی هم زیاد نیست، نه؟

سوتی تریلر فیلم Arrival: یکی از سفینه‌ها در کشوری عربی فرود میاد؛ معلومه دست‌اندرکارای فیلم، Adobeشون نسخهٔ ME نبوده!

۹۶/۰۴/۱۸

نظرات  (۲)

۱۸ تیر ۹۶ حنا خانوم
تولدتون مبارک  :)
ممرایز و مدیتیشن رو هستم *ازین شکل ها که عینک دودی داره*

تمام هفته‌های عمرم رو شمردم..       این یکی خیلی ترسناک بود!
مرسی :)
چه عالی *ازین شکل ها که به جای ۲ تا چشم ۲ تا قلب داره*

این یکی خیلی ترسناک بود!       اینکه شمردم ترسناک بود؟!
۱۸ تیر ۹۶ حنا خانوم
این یکی خیلی ترسناک بود!       اینکه شمردم ترسناک بود؟!
دیدن اون مربع ها ترسناک بود. انگار کل عمرم جلوی زندگیم بود... به روزی فکر کردم که سه چهارم مربع ها پر شده و اونوقت نمیدونم به دیده تحسین بهشون نگاه می کنم یا به دیده حسرت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...