شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

۳۲ مطلب با موضوع «قرار ۳۱ روزه» ثبت شده است

۰۷:۳۷۲۱
تیر

کرم گوش

۱۱

دقت کردی چجوری وقتی یه آهنگ کرم گوش‌*ات می‌شه، می‌تونی توی همون ذهنت تُندترش کنی و سریع ازش رد بشی؟ حالا فکر کن اگه بتونی همین کارو درمورد پیام‌های منفی والدانه‌ای که تو نوارهایی در مغزت ذخیره شده و هی پلی می‌شه هم انجام بدی، چی می‌شه؟ یعنی می‌تونی سرعت اون نوارا رم کم‌کم یاد بگیری و با تمرین تندتر کنی؛ که سریع‌تر پخش بشن وقتی پخش می‌شن؛ و برن پی کارشون؛ ازشون سریع‌تر خلاص شیم!

نظرت چیه؟ یعنی ممکنه؟ یا اصلاً راه‌حل خوبی نیست؟

* کرم گوش: آهنگی قبلاً شنیده‌شده که به صورت خلق‌الساعه وارد ذهن شده و پخش می‌شه و حالا قطع‌کردن‌ش کار حضرت فیله!

۰۹:۳۹۲۰
تیر

عادت

۱۰

از یک جهت حتی می‌توان گفت که ما با شکل‌گرفتن عادات است که شکست می‌خوریم.

والتر هوراشیو پیتر

خلاصه‌کتاب
قرار ۳۱ روزه

۹: خلاصه‌ای از بخش‌های ابتدایی کتاب «راه هنرمند»

الکتریسیتهٔ معنوی

۱۷:۳۱۱۹
تیر

الکتریسیتهٔ معنوی

بیشتر ما میل داریم فکر کنیم که رؤیاهای خلاق خودپرستانه‌اند. اگر پدر و مادرمان نسبت به رؤیاهای خلاق‌مان شک و تردید یا عدم‌تأیید نشان می‌دادند، ممکن است آن گرایش را به خدایی والدگونه فرافکنیم. این طرز تفکر باید از میان برود.

آنچه درباره‌اش گفتگو می‌کنیم ــ ترغیب یا دعوت از ــ تجربه‌یی معنوی‌ست. خودم این فرآیند را «شفای ستون فقرات معنوی» می‌خوانم. چند تمرین معنوی را در پیش می‌گیریم تا با نیروهای خلاق کائنات هم‌نوا شویم.

تجربیات شخصی
عکس‌سازی
قرار ۳۱ روزه

۸: یک ۱۸ تیر دیگه هم گذشت...

۲۴ سالگی به روایت تصاویر

۱۲:۰۰۱۸
تیر

امروز روز تولدم بود (یعنی هست)؛ گفتم تو وبلاگ چی کار کنم که خاص و متفاوت باشه؟ هم فان باشه، هم روایتی از اینکه سال رو چطوری گذروندم؟ به‌نظرم رسید چطوره یک سری از عکس‌هایی که تو یک سال اخیر، روی لپ‌تاپ‌م ذخیره کردم رو به اشتراک بذارم؟ کاری که معمولاً انجام نمی‌دم و خارج از محدودهٔ راحتی‌مه... و به‌نوعی تشکری هست از همهٔ دوستانی که زحمت می‌کشن و سر می‌زنن، نظر می‌دن، و به من لطف دارن... امیدوارم وقت‌تونو تلف نکنم و حداقل چند تا از عکس‌ها به‌دردی‌تون بخوره.

۱۲:۰۰۱۷
تیر

حقوق زنان؟ پس حقوق مردان چی؟

۷

من قبلاً به عنوان یک مرد (پسر) خودم رو طرفدار حقوق زنان (دختران) می‌دونستم و حتی افتخار می‌کردم به این‌که، با این‌که اونا هم‌جنس خودم نیستن، من طرفدارشونم و وقتی از طرف هم‌جنس‌های خودم مورد ظلم یا بدی قرار می‌گیرن، از حقوق‌شون دفاع می‌کنم.

خب البته باور اشتباهی نبود، و بایدم دفاع کرد و هنوزم از این قضیه پامو عقب نکشیدم. ولی تصمیم گرفتم که دیگه به اون محکمی هم «فمینیسم‌»بازی درنیارم!

خلاصه‌کتاب
قرار ۳۱ روزه

۶: خلاصه‌ای از مقدمهٔ کتاب «راه هنرمند»

راه خلاقیت

۱۲:۰۰۱۶
تیر

وقتی مردم می‌پرسند چه‌کاره‌ام، معمولاً پاسخ می‌دهم: «نویسنده و کارگردانم و دوره‌های خلاقیت مربوط به همین امور را تدریس می‌کنم.»
مسألهٔ خلاقیت توجه آن‌ها را جلب می‌کند.
آن‌گاه می‌پرسند: «چگونه می‌توانید خلاقیت را تعلیم بدهید؟» و ستیز میان اعتراض و کنجکاوی در چهره‌شان نمایان می‌شود.

۱۲:۰۰۱۵
تیر

راننده تاکسی

۵

تعجب کرد که چرا برای کافه رفتن، از این‌ور شهر دارم می‌رم به اون‌سر شهر؟

دلیل رو گفتم:

«دوستانی که اونجا می‌بینم از جاهای مختلف شهر و حتی شهرهای دیگه میان... به‌هرحال، این کافه رو انتخاب کردن. منم دلیلی نداشت اعتراض کنم...».

راضی نشد.

معلوم شد مشکل‌ش این نیست که چرا «من» دارم برای کافه‌رفتن از این‌ور شهر به اون‌سرش می‌رم؛ بلکه قبلاً هم با آدمای دیگه‌ای به همچین مشکلی برخورده بوده.

تجربیات شخصی
روح و روان
قرار ۳۱ روزه

۴: گزارشی از یک دورهٔ «تئاتردرمانی»

سایکودرام

۱۲:۰۰۱۴
تیر

همه‌چیز از یک فراخوان شروع شد….

۱۲:۰۰۱۳
تیر

وبلاگ کوتاه نویسی

۳: یا چگونه آموختم کمال‌پرستی را کنار بگذارم و...

وبلاگ یعنی چی؟ آیا وبلاگ هم مثل سایر رسانه‌ها باید مطابق نظم و قاعدهٔ خاصی پیش بره؟ یا می‌تونه هر چیزی باشه که صاحبش می‌خواد؟ یکی از زیبایی‌های وبلاگ به نظر من در همین بی‌قیدوبندبودن‌شه. لازم نیست خیلی فکر کنی که چی می‌نویسی؛ فقط یک سری لاگ (گزارش یا شرح ماوقع) از اتفاقات روزمره‌ات می‌نویسی. خیلی برات مهم نیست که کسی می‌خوندشون یا نه؛ همون‌طور که درمورد نوشتن خاطرات‌ات هم چنین دغدغه‌ای نداری.

۱۲:۰۰۱۲
تیر

شاگرد خوب نبودن

۲

جهان تنها به مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و سیستم‌های آموزشی خوب احتیاج نداره؛ جهان تنها به مربی‌ها و آموزگارها و معلم‌های خوب احتیاج نداره؛ چیزی که بیشتر در جهان کمبودش حس می‌شه، شاگرد خوب‌ـه. شاگرد خوب نبودن، بزرگترین ایراد خیلی از ماهاست. اگه معلم‌های ما لزومی نمی‌بینن سال به سال مطالعات‌شونو بیشتر از قبل بکنن و سوادشونو با پیشرفت علم بالا ببرن، یکی از دلایل‌اش شاید اینه که وقتی به ماها نگاه می‌کنن، با چهره‌های پرسش‌گر مشتاق علم روبرو نمی‌شن. چون ما به کم راضی‌ایم، اونا هم پیش خودشون می‌گن: «سری که درد نمی‌کنه رو چرا باید دستمال ببندیم؟».




شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...