شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری
خلاصه‌کتاب

خلاصه‌ای از معرفی ابزارهای کتاب «راه هنرمند»

ابزارهای بنیادی

۱۳:۱۴۲۴
تیر

برای بازیابی خلاقیت، دو ابزار محوری وجود دارند؛ صفحات صبح‌گاهی و قرار ملاقات با هنرمند درون. بیداری خلاق، مستلزم کاربرد هر دوی این‌هاست؛ لطفاً بی‌درنگ استفاده از آن‌ها را شروع کنید.

صفحات صبح‌گاهی

صفحات صبح‌گاهی، سه صفحه دست‌خط معمولی‌ست که به‌طور تداعی آزاد و بدون تفکر می‌نویسید و دست از روی کاغذ برنمی‌دارید. شاید حتی بتوان از عظمت آن کاست و آن را «تخلیهٔ ذهن» خواند، چون یکی از کارهای اصلی‌اش نیز همین است.

عکس‌سازی

عکس‌های هفته (۱)

۱۷:۲۴۲۳
تیر

چند روز پیش به مناسب تولدم عکس‌های برتری که در سال گذشته روی لپ‌تاپم ذخیره کرده بودم رو براتون گذاشتم. از اون‌جایی که استقبال از اون پست بی‌نظیر بود(!) تصمیم گرفتم از این کارا بیشتر انجام بدم! هفتگی‌اش کنم! راست‌ش تو فرآیند جمع‌آوری عکس‌های پارسال، چیزی که توجهمو بیشتر جلب کرد این بود که چقدر قبلاًها این عادت ذخیره‌کردن عکس‌ بیشتر تو من نهادینه بود و از پارسال اتفاقاً چقدر کم عکس داشتم... برای همین فکر می‌کنم وجود یک همچین بخشی در وبلاگ که به‌صورت هفتگی مجبور باشم براش عکس جور کنم، منو تشویق می‌کنه به دنبال‌کردن منابع عکس بیشتر و در نتیجه برگشتن این مسئله به دغدغه‌هام. هر چند هنوز هم جمع‌وجور و دسته‌بندی‌کردن فایل‌های عکس توی ویندوز یک عذاب الیمه! اگه تو این زمینه پیشنهادی دارید، تو رو خدا دریغ نکنید!

۱۳:۳۵۲۳
تیر

دلبستهٔ اندوه دامن‌گیر خود باش!

فاضل ناظری

همراه بسیار است، امّا همدمی نیست مثل تمام غصه‌ها، این هم غمی نیست
دلبستهٔ اندوه دامن‌گیر خود باش از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت‌بین کنار کعبه می‌گفت «انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست
در فکر فتح قلهٔ قافم که آنجاست جایی که تا امروز بر آن پرچمی نیست
۱۳:۰۶۲۳
تیر

کتاب فال‌پذیر!

۱۳

کتاب «از اعماق» اسکار وایلد شدیداً پتانسیل فال‌گرفتن داره! هر چند وقت یک‌بار که از خوندن کامل‌اش می‌گذره، می‌تونی به صفحه‌ای یا پارگرافی پُل بزنی ــ بر حسب تصادف ــ و آن تکه را به‌عنوان حکمی کلی و قانونی اساسی برای زندگی و روابط بخونی و لذت ببری!

خلاصه‌کتاب
قرار ۳۱ روزه

۱۲: مارشال روزنبرگ | کامران رحیمیان

خلاصه‌ٔ «زبان زندگی»

۱۱:۰۵۲۲
تیر

پشت جلد

ارتباط غیرخشونت‌آمیز (NVC) روشی تعاملی‌ست که تبادل اطلاعات و حل صلح‌آمیز اختلافات را تسهیل می‌کند. ارتباط غیرخشونت‌آمیز بر ارزش‌های مشترک انسانی و نیازها تکیه می‌کند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزت‌نفس می‌شود و استفاده از زبانی که سلامت را افزایش می‌دهد، تشویق می‌کند.

ارتباط غیرخشونت‌آمیز باور دارد که به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم؛ «غنی‌سازی زندگی»، رضایت‌آمیز‌ترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف، بر پذیرش مسئولیت فردی در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تأکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمی‌داند نیز مؤثر است.

۱۷:۵۵۲۱
تیر

ما را به جرم آینه‌بودن شکسته‌اند...

سیاوش بابایی

باری سوار گُردهٔ مردم نکرده‌ایم خود را به نعمتی گذرا گم نکرده‌ایم
گر در تنور، دست تهی پیش بُرده‌ایم یک جو طمع به حرمت گندم نکرده‌ایم
جنگل، گواه باش، اگر خانه سرد بود یک شاخه از درخت تو هیزم نکرده‌ایم
ما را به جرم آینه‌بودن شکسته‌اند زیرا به روی رنگ، تبسم نکرده‌ایم
دریای شوربخت صبوریم و سال‌ها طوفان کشیده‌ایم و تلاطم نکرده‌ایم
ما بی‌نماز گرچه جهنم خریده‌ایم بی‌آب مانده‌ایم و تیمم نکرده‌ایم
۰۷:۳۷۲۱
تیر

کرم گوش

۱۱

دقت کردی چجوری وقتی یه آهنگ کرم گوش‌*ات می‌شه، می‌تونی توی همون ذهنت تُندترش کنی و سریع ازش رد بشی؟ حالا فکر کن اگه بتونی همین کارو درمورد پیام‌های منفی والدانه‌ای که تو نوارهایی در مغزت ذخیره شده و هی پلی می‌شه هم انجام بدی، چی می‌شه؟ یعنی می‌تونی سرعت اون نوارا رم کم‌کم یاد بگیری و با تمرین تندتر کنی؛ که سریع‌تر پخش بشن وقتی پخش می‌شن؛ و برن پی کارشون؛ ازشون سریع‌تر خلاص شیم!

نظرت چیه؟ یعنی ممکنه؟ یا اصلاً راه‌حل خوبی نیست؟

* کرم گوش: آهنگی قبلاً شنیده‌شده که به صورت خلق‌الساعه وارد ذهن شده و پخش می‌شه و حالا قطع‌کردن‌ش کار حضرت فیله!

۰۹:۳۹۲۰
تیر

عادت

۱۰

از یک جهت حتی می‌توان گفت که ما با شکل‌گرفتن عادات است که شکست می‌خوریم.

والتر هوراشیو پیتر

خلاصه‌کتاب
قرار ۳۱ روزه

۹: خلاصه‌ای از بخش‌های ابتدایی کتاب «راه هنرمند»

الکتریسیتهٔ معنوی

۱۷:۳۱۱۹
تیر

الکتریسیتهٔ معنوی

بیشتر ما میل داریم فکر کنیم که رؤیاهای خلاق خودپرستانه‌اند. اگر پدر و مادرمان نسبت به رؤیاهای خلاق‌مان شک و تردید یا عدم‌تأیید نشان می‌دادند، ممکن است آن گرایش را به خدایی والدگونه فرافکنیم. این طرز تفکر باید از میان برود.

آنچه درباره‌اش گفتگو می‌کنیم ــ ترغیب یا دعوت از ــ تجربه‌یی معنوی‌ست. خودم این فرآیند را «شفای ستون فقرات معنوی» می‌خوانم. چند تمرین معنوی را در پیش می‌گیریم تا با نیروهای خلاق کائنات هم‌نوا شویم.

تجربیات شخصی
عکس‌سازی
قرار ۳۱ روزه

۸: یک ۱۸ تیر دیگه هم گذشت...

۲۴ سالگی به روایت تصاویر

۱۲:۰۰۱۸
تیر

امروز روز تولدم بود (یعنی هست)؛ گفتم تو وبلاگ چی کار کنم که خاص و متفاوت باشه؟ هم فان باشه، هم روایتی از اینکه سال رو چطوری گذروندم؟ به‌نظرم رسید چطوره یک سری از عکس‌هایی که تو یک سال اخیر، روی لپ‌تاپ‌م ذخیره کردم رو به اشتراک بذارم؟ کاری که معمولاً انجام نمی‌دم و خارج از محدودهٔ راحتی‌مه... و به‌نوعی تشکری هست از همهٔ دوستانی که زحمت می‌کشن و سر می‌زنن، نظر می‌دن، و به من لطف دارن... امیدوارم وقت‌تونو تلف نکنم و حداقل چند تا از عکس‌ها به‌دردی‌تون بخوره.




شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...