شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

تکنیک Push/Pull در روابط

در علوم روان‌شناسی ارتباط، زیرشاخه‌های مختلفی وجود داره... یکی از زیرشاخه‌های عام‌تری که بهش پرداخته می‌شه و به‌خصوص در اینترنت و یوتیوب طرفداران زیادی داره، بحث «مُخ‌زنی» هست؛ که البته بیشتر برای مخاطب نر تولید محتوا می‌کنه و حقه‌ها و تاکتیک‌هایی برای به‌دست‌آوردن دل ماده‌گان ارائه می‌ده!

یکی از تاکتیک‌های این زیرشاخه اسمش هست: Push & Pull. ایدهٔ پشت این تکنیک اینه؛ برای اینکه در یک معاشرت شبانه، توی یک می‌خانه یا کافه، بتونی جنس مخالف رو راضی کنی که باهات رابطه داشته باشه، راهش این نیست که فقط بهش تأییدیه بدی و شنوندهٔ خوبی برای حرفاش باشی... یا برعکس، از موضع قدرت فقط بهش دستور بدی و همه‌جوره اونو به زیر سلطهٔ خودت بکشی... بلکه باید این ۲ روش رو با هم مخلوط کنی و به‌موقع از هر کدوم استفاده کنی. یک‌جور صداقت و جوانمردی هم در این نوع رابطه هست که تعادل خوبی داره...

لغت Push به معنای هُل‌دادن به عقب و Pull به معنای کشیدن به سمت خود هستش. ما در یک ارتباط باید بدونیم کِی دست از کشیدنِ طرف مقابل به سمت خودمون برداریم و حالا یا با لحنی که توش شیطنته یا هر چی، یک طعنه یا توهین کوچیک و زیرپوستی بهش بکنیم که زیادم با توجه به تعریف‌های قبلی‌مون فکر نکنه خبری‌یه! و بعد، در خود این هُل‌دادن هم باز باید بدونیم کِی ازش دست بکشیم که طرف به‌کل نذاره و بره!

در جامعه از طرف والدینِ سلطه‌گر یا رؤسا و کارفرماهای زورگو یا مراجع قدرت دیگه، فقط Push نصیب خیلی از ماها شده... گاهی افراد به‌حدی در این روابطی که فقط عقب‌راندن درش بوده زندگی کردن، که برای جبران‌اش مجبور می‌شن به محیط یا افرادی پناه ببرن که از اون‌ور بوم افتادن؛ یعنی فقط Pull می‌کنن و حمایت و ساپورت بی‌قیدوشرط بهشون می‌دن... این روابط هم به همون اندازه می‌تونن خطرناک باشن، چون در این حمایت کور، جای یک‌جور نیروی نقادانه‌ای که بتونه ضعف‌ها رو هم نشون بده تا فرد بتونه هر چه سریع‌تر برطرف‌شون کنه، به‌شدت خالی‌یه... بهترین میکس رابطه، نسبت مساوی‌یی از انتقاد و حمایت، Push و Pull ه...

۹۶/۰۷/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...