
داوطلبانه «گند بزن»!
داوطلبانه گند بزن! برو؛ شروع کن؛ با این هدف که اصلاً گند بزنی... خراب کنی! یک فاجعه از آن کار به بار آوری...
این جملهایست که از نیل فیوره نویسندهٔ کتاب The Now Habit یاد گرفتم. این کتاب دربارهٔ معضلی به نام «بهتعویقانداختن کارها» یا Procastination هست؛ و بهنظرم یکی از بهترین برنامههای استراتژیک برای مقابله با این مسئله است. که البته فیوره معتقده Procastination مشکل نیست بلکه خودش یک راهحلـه؛ فقط مشکلش اینه که یک راهحل ناکارآمده. حالا راهحل ماست برای چه مشکلی؟ برای مقابله با یک مشکل بزرگتر؛ مشکلاتی مثل کمالپرستی، ترس از شکست یا موفقیت! «بهتعویقانداختن» تلاش ماست برای حلکردن استرسها و اضطرابهامون در انجام کارهایی که بهنظرمون تهدیدآمیز میاد. من دارم این کتاب رو ترجمه میکنم چون میدونم «امروز و فرداکردن»ها و «این شنبه شروع میکنم...»ها یک مسئلهٔ بهشدت دامنگیر در میان اطرافیان و دوستان خودم و حتی خودم بوده و مطالعهٔ چنین کتابی میتونه بهشدت برای افرادی مثل ما راهگشا باشه... و انشاالله برای هر کسی دیگه که در جامعه دامنگیر این موضوع شده.
این کتاب علاوه بر استراتژی و مدل ذهنی کلی که ارائه میده، و تاکتیکهاش، یکسری تکنیکهای جزئی هم برای مقابله با «بهتعویقاندازی» و شروع به کار داره. یکیاش مثلاً اینه که باید دائماً کارها رو شروع کنید. اصلاً درصدد تمومکردن هیچ کاری برنیاید. فقط هی به کارهای مختلف نوک بزنید. اصلاً از اول به خودتون بگید من فقط میخوام یک خط از این کتاب رو بخونم، یا فقط میخوام جاروبرقی رو به برق بزنم، نمیخوام بلافاصله جاروزدن رو شروع کنم! و میبینید که همین حرکت که بهظاهر ممکنه چیزی مثل گولزدن مغزتون بهنظر بیاد، باعث میشه مقاومتتون نسبت به اون کار برداشته بشه و تا چشم باز کنید ببینید که دارید صفحهٔ بعدی کتاب رو میخونید یا یکسوم اتاقتونو جارو زدید! و حالا دیگه تو دور افتادید و نمیشه از برق کشیدتون! (No pun intended!) حالا دستنگهداشتن از کار سخته...!
(مثل کسی که ممکنه تو یک عروسی شرکت کنه و اولش برای رقصیدن کلاس بذاره ولی بعد که دستشو گرفتن و شروع کرد به رقصیدن، حالا میبینی هیچکس جلودارش نمیشه و یکی باید بیاد دستشو بگیره و در خروجی رو نشوناش بده!)
تکنیک دیگهای که در این پست میخوام بهش اشاره کنم، «داوطلبانه گندزدن»ـه؛ به انگلیسی Making a mess of the Project. این تکنیک برای مقابله با مشکل کمالپرستی ارائه شده. آدمی مثل «فرید ذاکری» که از همون اول که پای کیبورد میشینه میخواد بهترین پست وبلاگی جهان رو بنویسه؛ پستی که تا سالها ازش بهعنوان تاریخسازترین پست تمام وبلاگهای جهان یاد بشه و تاریخ وبلاگنویسی رو به دو قسمت تقسیم کنن؛ قبل از این پست و بعد از این پست!
با چنین تفکری نمیشه شاهکار خلق کرد و نتیجه باز هم رضایتبخش از آب درنمیاد و میبینی که همچنان ازش شکایت داری و راضی نیستی...!
پس بهتره از همون اول این انتظارات رو کنار بذاری و با این تفکر شروع کنی که: «من میخوام یک پستی بنویسم که همه بگن عجب پست مزخرف و گندی نوشته! اون لحظهای که داشته این پست رو پابلیش میکرده، پیش خودش چی فکر میکرده؟!»
با این تفکر اگه شروع کنم، هم پست درواقع به تحقق میپیونده و با هر کم و کیفی بالاخره نوشته و پابلیش میشه؛ هم فرصت ویرایش و اصلاحش رو در هر مرحله دارم و میتونم بعداً بهترش کنم... مهم اون تلقین و مدل ذهنی اولیه است که باهاش شروع میکنم؛ اگه اون تفکر اولیه برای گندزدن باشه، مطمئناً نتیجه خیلی بهتر از انتظار درمیاد... قطعاً نتیجه گند نخواهد بود...