شبح‌روشنفکر

روزنوشته‌های فرید ذاکری

خونه‌تکونی + درس‌های زندگی (۱)

۱۹

خونه‌تکونی

اگه خونه‌ام به نظرتون به‌هم‌ریخته میاد، بر بزرگی خودتون ببخشید و تحمل کنید. من شما رو از خودم می‌دونم، به همین جهت، زمانی که دارم تغییر دکوراسیون می‌دم هم، مهمون‌هامو محرم خونه‌ام می‌دونم و اجازه می‌دم شاهد این فرآیند باشن... یک تغییراتی دارم می‌دم که دکور خونه گرم و مهمون‌نوازتر بشه؛ یکی از بزرگترین تغییرات اینه که از این به بعد فقط پست‌هایی مثل این پست که کاملاً از زبون خودم و تولید خودمه، جزو «روزنوشته‌ها» حساب می‌شن؛ هر گونه خلاصهٔ نوشتهٔ دیگران (خلاصه‌کتاب) یا نقل گفته‌ها و شعرها و مثل‌های دیگران و یا حتی عکس‌ها، جزو روز«نوشته»ها حساب نمی‌شن! تا امروز چون حساب می‌شدن، اگه یک روزی از قرار ۳۱ روزه رو به‌عنوان مثال صرفاً به یک پست «خلاصهٔ کتاب» اختصاص می‌دادیم، مشکلی نبود؛ ولی از الآن به بعد، فقط پست‌های کاملاً دل‌نوشته و تولید فرید، روزها رو بر من حلال می‌کنن!

چند درس پراکنده از زندگی

۱

وقتی کسی به عنوان کارمند جایی که تو ارباب‌رجوع آنی دارد چایی می‌نوشد و قبل از سرکشیدن آن به تو تعارفی می‌زند، احتمالاً از تو نمی‌خواهد که به او پاسخ دهی: «ممنون! صرف شد!»؛ بلکه احتمالاً دلش چیزی قوی‌تر از جنس «نوش جان!» می‌خواهد! که بداند از طرف تو blessing و بهترین آرزوها را در این راه پرخطر دارد! که می‌تواند در جلوی دیدگان تو، چای‌اش را با خیال راحت و آسایش روان بنوشد...!

۲

آقای آوازه‌خون! آقای خواننده! تو به عنوان خواننده وقتی مثلاً می‌خوای بخونی «ای حرمت مرجع درماندگان!»، در اون لحظه‌ای که این مصرع رو با آب‌وتاب، جلزوولز آوازی می‌دی(!) و کلی به‌ظاهر داری حس به این جمله می‌افزایی، مدیونی اگه برای یک لحظه هم شده تو چشم ذهن یا دلت اون حرم رو به‌خاطر نیاری و چند تا درمونده که تو اون حرم دیدی رو مثلاً درحال آغوش‌گرفتن ضریح یا نشستن یک گوشهٔ حرم و صرفاً پناهنده‌شدن به کشور آقاشون نبینی... این کمترین کاری‌یه که تو به عنوان خواننده باید انجام بدی. آن‌چه می‌خونی رو فهم کن؛ در حد فهم خودت... حداقلی... ناچیز... اما حداقل این زحمت رو به‌خودت بده. وگرنه هیچ باوری به این خوندن تو تزریق نمی‌شه و شنونده باهوش‌تر از اونه که کارتو پس نزنه...

۳

یادتونه موقعی که مدرسه می‌رفتیم همیشه شک داشتیم بین مشق‌های سخت و آسون کدومو اول انجام بدیم و آخرش همون آسونه رو اول انجام می‌دادیم و وقتی موقع انجام سخته می‌شد تا نصفه‌شب عقب مینداختیم و آخرشم وسطش خواب‌مون می‌برد و ناتموم می‌موند؟ بزرگترین درسی که در این اتفاق نهفته اینه که همیشه با سخت‌ترین کارها روزت رو شروع کن! موقعی که بیشترین انرژی رو داری باید سخت‌ترین کارا رو انجام بدی، وگرنه اگه بذاری برای بعد، هیچ‌وقت اون کار انجام نمی‌شه و باقی می‌مونه.

ادامه...

این دفعه «درس‌های زندگی» خیلی پُرملات از آب درنیومد، چون می‌خواستم هرچه زودتر تمومش کنم که به کارهای سخت دیگه‌ام هم همین اول روز که انرژی بیشتری دارم برسم! ایشالا دفعه‌های بعد با‌دست‌پُرتر میام!

نوبت شما

نظرتون راجع به این بخش جدید چیه؟ آیا ما تا یک مسئله‌ای رو خودمون تجربه نکنیم، اون درسه رو از زبون دیگران می‌پذیریم؟

آیا با این درس‌ها و نتیجه‌گیری‌های من هم‌عقیده هستید؟ اگه نیستید، به‌نظرتون کجای نتیجه‌گیری من از اون ماجرا، نادرست بوده؟

شما چه درس‌هایی از زندگی گرفتید یا می‌گیرید که می‌تونه تکمیل‌کنندهٔ چنین مجموعه‌ای باشه؟ آیا می‌تونید بعضی‌هاشونو به اشتراک بذارید؟

۹۶/۰۴/۲۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شبح‌روشنفکر

روشنفکری عالمی دارد...

لحظه‌نگار
خیلی کوتاه
نظرگاه
Bates Motel

«روانی» هیچکاک (۱۹۶۰) فیلمی بود که به‌شدت در فرهنگ عامهٔ آمریکایی نفوذ کرد. در ۵۰ سالی که از ساخت‌ش می‌گذره، هم فیلم درادامه‌اش ساختن، و هم فیلم تحت‌تأثیرش ساختن... بنابراین وقتی سریال «مُتلِ بِیتْز» (۲۰۱۳) رو گذاشتم ببینم، انتظارام کاملاً پایین بود... امّا چیزی که باهاش مواجه شدم شوکه‌ام کرد. هیچ‌کس نمی‌تونه با هیچکاک رقابت کنه، ولی تو این دوره‌زمونه بتونی یک همچین سریال خوش‌فرم و خوش‌قصه‌ای بسازی، اونم با اقتباس از «استاد»... و بتونی مخاطب امروزی رو با «تعلیق» آشنا نگه داری، خیلی حرفه...

بازی ورا فارمیگا در نقش «نورما» فوق‌العاده است؛ فردی هایمور (همون پسرکوچولویی که تو «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» باهاش آشنا شدیم و الآن برای خودش جوونی شده...) هم انتخاب خوبی‌یه برای «نورمن»، هم بازیش خوبه... شخصیت‌های فرعی مثل «دیلن» و «اما» هم خیلی خوب درمیان و در طول تمام فصل‌ها، در کنار ۲ شخصیت اصلی جلو میان و شخصیت‌پردازی می‌شن... و بازی‌هاشون هم خوبه.

امّا سؤالی که برای خیلی‌ها ممکنه پیش بیاد اینه که این سریال چقدر به رمان یا فیلم «سایکو» نزدیکه؟ آیا باید انتظار یک اقتباس موبه‌مو از فیلم هیچکاک رو داشته باشیم یا نه؟ جواب اینه که، این سریال ۵ فصل داره. هر فصل‌اش از ۱۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای تشکیل شده. ۴ فصل اول که هیچی؛ تازه در فصل ۵مش کمی تنه به وقایع «روانی» هیچکاک زده می‌شه؛ فقط «تنه»، و خوشبختانه توی دام بازسازی موبه‌موی اثر هیچکاک نمیفته (برخلاف گاس ون سنت که این اشتباه رو مرتکب شد...)

اتفاق و این تغییراتی که در فصل ۵ میفته، تفاوت شخصیت «ماریون» سریال با فیلم هیچکاک، و شباهت‌های بعضی نماها در عین تفاوت‌های اساسی‌یی که دارن... همه و همه می‌تونست در «اجرا» یک فاجعهٔ به‌تمام‌معنا ازآب‌دربیاد... ولی اتفاق جالب اینه که تمام این شباهت‌ها و تفاوت‌ها اصلاً در اجرا بد درنیومدن... و جالب اینجاست که سریال، به شخصیت‌هایی که خودش ساخته بیشتر پای‌بنده، تا شخصیت‌هایی که ممکنه مخاطبا با «روانی» یک تصور دیگری ازشون داشته بوده باشن... چون ۴ فصل با این شخصیت‌های خاص ما جلو اومدیم... مادر اینجا خیلی با مادر «روانی» فرق داره... نورمن فرق اساسی داره (از سن‌اش بگیرید تا کل وجوه شخصیتی‌اش)... و قصه در اواخر دههٔ ۵۰ اتفاق نمیفته، بلکه مالِ امروزه... پس همهٔ اینا، اگر نمی‌انجامید به تغییرات اساسی نسبت به «سایکو» جای تعجب داشت...

ولی یک چیز دیگه هم جای تعجب می‌داشت؛ شاید بیشتر جای اعتراض. چه‌چیزی؟ اگر تمام این تغییرات، در بافت این روایت امروزی از دنیای «نورمن» و مادرش، چفت نمی‌شد... و به‌نظر رابطهٔ نورمن با مادرش لوس و غیرقابل‌باور می‌رسید... ولی این اتفاق نمیفته... و فیلمنامه و بازی‌ها و فرم تصویری کار همه و همه موفق می‌شن ما رو با این ماجرا همراه کنن و حس‌های ما رو به‌درستی به جنب و جوش دربیارن... این دستآورد بزرگی‌یه...

...
درهٔ من چه سرسبز بود!
جان فورد

یک فیلم بهشتی. جهان فیلم انگار درست در نقطهٔ وسط اسطوره و واقعیت قرار گرفته. آدم‌های فیلم رو که می‌بینیم، در سادگی ولزی‌شون، خداخدا می‌کنیم اگه مردیم تو یه همچین بهشتی سردربیاریم. مادر؛ پدر؛ پسرا؛ دختر؛ کشیش؛ اون دو تا مربی بوکس؛ کارگرا؛ همه و همه. همه‌شون از پس شدیداً خاص و منحصربه‌فردبودن‌شون تبدیل می‌شن به اسطوره. بخصوص مادر و پدر فیلم فوق‌العاده‌ان. حتی عروس خانواده هم خوبه. همه‌چی اندازه. همهٔ کارکترا به‌جا و خوب‌پرداخت‌شده. واقعاً یک شاهکار تمام‌عیاره این فیلم. و عجب عقاید درست‌حسابی و مدرنی درمورد خدا و دین در فیلم موجوده. و عجب در عین احترام به سنت، سمت‌وسوش به جلورفتن‌ـه. و عجب پدر و مادر مسئله‌حل‌کن و کارراه‌اندازی... با همهٔ شوخی‌ها و سربه‌سرگذاشتناشون... این یعنی شخصیت‌پردازی؛ این یعنی آدم‌درست‌کردن تو مدیوم سینما که واقعا نظیرشو شاید فقط تو فیلمای دیگهٔ خود فورد بشه پیدا کرد.

...