
نگاهی به اطراف
خلاصهای از فصل اول کتاب «هنر کتابخواندن»
مطالعه، قبل از هر چیز ما را از تنهایی درونی خارج میکند و رابطهای بین ما و دیگران برقرار میسازد.
هنگامی که به کتابخانهٔ خود مینگرم، پس از دقیقهای تأمل، منظرهای شگفتآور در برابر چشمانم گشوده میشود و غلغلهٔ حیات در تمام کتابها حلول میکند؛ حکیم و دانشمند، منتقد و متفکر، یکییکی به میدان میآیند و حاصل افکار و مطالعات خود را به من عرضه میدارند.
چند ساعت را در مصاحبت همدیگر میگذرانیم؛ گاهی هم به جدال برمیخیزیم؛ امّا حاصل این کشمکش خاموش ما را به اسراری تازه واقف میسازد.
حالتهای فعلی یا انفعالی
اکثریت خوانندگان اگر گاهی در آنچه میخوانند تأمل میکنند، خیلی زود از آن میگذرند.
اگر خواننده بخواهد بر آنچه میخواند تسلط یابد باید پیوسته بههوش باشد.
آیا باید از این مطلب چنین نتیجه گرفت که با رفتار عشوهگر سخن، عشقورزیدن و خود را یکباره تسلیم آن کردن جایز نیست؟
چنین حالتی باید محدود به کتب بلندمرتبه باشد تا ما را به اوج فرمانروایی زیباییها یا به قلل نیکوکاریها برساند.
انفعال ما در برابر کتاب باید در جواب فعل کتاب در برابر ما باشد.
کتاب، دوستیست که به تدریج و بر حسب آنچه که به ما میگوید زیباییهایی در آن مییابیم که ما را در پناه خود میگیرد یا زشتیهایی در آن میبینیم که بر ما لازم است سدّی در میان خود و آنها برپا سازیم.
پرورش خواننده
عموم مردم بهطور عادی خوانندهٔ خوبی نیستند؛ برای مطالعه، پرورش خاصی لازم است که باید از سنین ابتدایی زندگی شروع شود. نکتهٔ اصلی، در هنر برگزیدن خواندنیها نهفته است؛ چون درواقع داریم معلمان فرزندانمان را انتخاب میکنیم.
استادان و آموزگاران کلاسهای دورهٔ طفولیت، اغلب بدین قناعت میکنند که ملغمهای از کتابهای خوب و بد را به دست او بدهند.
اطفال در انتخاب چیزهای خواندنی دستکمی از یک مسافر عجول ندارند؛ عناوین اتفاقی کتاب آنها را میفریبد و وقتی کمکم به خواندن خو گرفتند، میکوشند که میل خواندن را، نه با کتبی که برای مردان بزرگ نوشته شده، بلکه با کتابهایی که مخصوص سنین بزرگتر زندگیست راضی کنند.
لذا گنجینهای از کتب بدیع، که اگر طفل آنها را برمیگزید هم از آنها لذت میبرد و هم بهوسیلهٔ آنها برای خواندن کتب آمادهتر میشد، از دسترس او خارج میشود. آنگاه شکافی در پرورش او راه مییابد که در بزرگی ترمیمناپذیر است.
برای بیدارکردن حس نقادی
از حالت انفعالی خواننده گفتگو میکردیم؛ هیچ خوانندهای بیش از کودک از این حالت رنج نمیبرد.
باید به او کمک کرد که هم زیباییها و هم معایب آنچه که مطالعه میکند را دریابد.
گاهگاهی از او بخواهیم خلاصهای از کتابی که خوانده ارائه دهد. هم شوقش را بیشتر میکنیم، هم کم و کیف نگاه انتقادیاش به کتابها دستمان میآید.
فهمیدن
اکثر خوانندگان کتاب را نمیخوانند، بلکه مرور میکنند؛ در نتیجه چیزی جز یک شبکهٔ غیراصیل، بعضی افکار سطحی و چند نتیجهٔ نامربوط به دست نمیآورند. کار مطالعه بدینصورت، بهجای آنکه هوش را بپرورد، آن را به راه خطا میکشاند.
در معانی کلماتی که برای اولین بار به آنها برمیخوریم دقت کنیم. دو یا سه دقیقهای را که امروز به این کار اختصاص میدهیم، در آینده به اضعاف مضاعف جبران میکنیم.
نویسندهای میگوید: «وقتی سروکار ما با جمله است باید فکری که این جمله بیان میکند دریابیم؛ بعد روابط جملهها را با هم بفهمیم؛ آنگاه رشتهٔ مطلب و دنبالهٔ افکار را آنچنان که در منظومهٔ بندها و فصلها ظاهر میشوند، درک کنیم. کتابی که ساختمان مستحکمی دارد، عمارتیست که نقشهای و ترکیب موزون و منظمی دارد؛ تا در این نقشه نفوذ نکنیم، نمیتوانیم جان کلام را از ماورای حروف و اشارات دریابیم.»
دانشمندی ادعا کرده است که اگر کسی تنها یک کتاب و حتی یک صفحه از یک کتاب را به خوبی بفهمد و تمام کلمات آن را از حیث شقوق و مفاهیم مختلف بشناسد، عالمی جهانیست.
البته نباید از این گفته چنین نتیجه بگیریم که باید مرد یک کتاب باشیم. اگر دلبستگی به یک نویسندهٔ خوب برای رسیدن به عمق فکر او خوب است، خود را به او منحصر ساختن به آن ماند که دیواری گرد خود برافرازیم، خود را محبوس کنیم و میدان دید خود را تنگ کنیم.
چون یک گلهٔ گوسفند نباشیم و کورکورانه به دنبال دیگران بهراه نیفتیم؛ امّا وقتی اساس محکمی در پرورش روحانی خود بنا مینهیم، خود را آماده سازیم که معلومات خود را وسعت دهیم؛ بر نیروی خود بیفزاییم؛ با جابهجاکردن و اصلاح پیدرپی همهٔ چیزهایی که فهمیدهایم و به آنها یقین پیدا کردهایم، ایمان خود را قویتر سازیم.
مطالعه = تعلیم
ثروتی که در میان صفحات کتب نهفته است چنان است که تنها افکار مستعد در پرتو استمرار در مطالعه میتوانند به آن دست یابند. معلومات صاحبان این نوع افکار همیشه از محفوظاتی که مدعیان فضل از راه تعلیمات ماشینی مدرسه و دانشگاه فراهم میکنند، وسیعتر و پرمایهتر است.
با وجود این، اکثر افکار احتیاج به راهنمایی و نقشهٔ راه دارند و این کار باید در مدت چند سال ادامه یابد؛ در غیر اینصورت افکار گمراه میشوند و هیچگاه به منبع گرانبهای ثروتهای فکری نمیرسند.
نفوذها
کتب قادرند در جسم ما نفوذ کنند و این نفوذ در بعضی موارد عظیم است.
مواردی را سراغ دارم که درمان بیماران از راه مطالعه به نتایج شگفتآوری رسیده است.
یک روانشناس میگوید: «مطالعه یک داروی مسکن عالی و در عین حال یک وسیلهٔ تقویت بسیار نیرومند است به شرط آنکه مورد استعمال آن بهجا باشد و مخصوصاً در انتخاب آن دقت شود.»
پزشکی میگوید: «بیمارانی که میدانند به هنگام بیماری چه کتابی را بخوانند -به شهادتِ آمار- مدت اقامتشان در بیمارستانها کوتاهتر است.»